مسئله سینما در جایی متولد شد که هم با پای کوتاه خلق شد، هم با پایه کوتا ه؛ یعنی در دیار غرب، این فیلم سازی، این سینما بازی و مانند آن از همان اول، کودکانه به دنیا آمد و یک چهارپایه کوتاهی زیر آن بود که توان رشد ندارد. نشان کودکی آن است که هنوز متأسفانه از هنرمندان به عنوان بازیگران یاد میکنند. این کار شریف انسانی شده بازی برای اینکه این کودکانه است و چون کودکانه است، جز بازی چیز دیگری نیست. اولین کاری که آقایان انجام میدهید، این واژه را از هنر دور کنید. این هنر را تقدیس کنید؛ چون جا برای بازی نیست. خداوند سبحان فرمود: نه ما بازیگریم، نه جهان، جهان بازی است »و ما کنا لاعبین«. این اصل اول است. سینما در آنجا که متولد شد، با پای کوتاه متولد شد. چهارپایه کوتاهی هم زیرش هست. پس سقفش تا خیال است. آنچه از خیال بگذرد، در سینما و فیلم مطرح نیست. این مطلب اول است. اولین راه تطهیر و شستوشوی فن شریف آن است که از هنر پایینتر نیاییم و نام بازیگری را حذف کنیم.

سینما در آنجا که متولد شد، با پای کوتاه متولد شد. چهارپایه کوتاهی هم زیرش هست. پس سقفش تا خیال است. آنچه از خیال بگذرد، در سینما و فیلم مطرح نیست

مطلب دوم آن است که همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس. روش تمام کارهای علمی این است. طبیبی مثل زکریای رازی یا فیلسوفانی مثل بوعلی و فارابی یا عارفی مثل سید حیدر آملی، یک مطلب ملکوتی عمیق را در جان خود دارند. اگر بخواهند آن را بیان کنند، یا به فارسی یا به تازی، یک مقدمه و چند فصل و نتیجه برای آن ذکر میکنند. وقتی این را در حوزه خیال ترسیم و مهندسی و نقشهبرداری کردند، آن وقت دهان باز میکنند و به عنوان تدریس، درس می گویند یا دست به قلم می برند و تألیفی مینویسند. همه دانشمندان، اگر بخواهند معقول را محسوس کنند و به گوش یا چشم برسانند، از رهگذر خیال میرسانند. این کار، همیشگی است و در قوس صعود، اگر شاگرد بخواهد استاد بشود )اگر میخواهد همیشه عمرش، شاگرد بماند که میماند(، این محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم. اگر در همان محدوده خیال بود و برای ثمره، درس خواند، دیگر استاد نخواهد شد. او همان محفوظات را در حوزه خیال دسته بندی میکند و در سر امتحان میگوید و تمام می شود، این از حس به خیال و از خیال به حس. سعی صفا و مروه اش همین است. اینکه نمیآید محفوظات را سر کلاس درس بگوید، اگر بگوید، مجتهدپرور که نیست؛ این معقول را چه فارسی، چه تازی برای او فرق نمیکند، چه عبری و چه غیر عبری. زید بن ثابت میگوید وجود مبارک رسول گرامی اسلام به من دستور داد بروم لغت یهودی ها و سریانیها را خوب یاد بگیرم تا نامه هایی که یهودیان برای پیامبر می نویسند، بخوانم و جواب نامه هایی را که حضرت دستور میدهد و املا میکند، من به زبان سریانی بنویسم و به آنها منتقل کنم. زبان روز را یاد گرفتن جزو دستورهای اسلامی است؛ معقول را متخیل کردن و متخیل را محسوس کردن کار رهبران فکری است. محسوس را متخیل کردن و همین جا، جا نزدن، جامد نبودن، راکد نبودن و بالا رفتن، کار رهروانی است که میخواهند به مقام علمی برسند، نه ثمره بگیرند. مطالب بعدی این است که نه تنها در حوزه های علمی و دانشگاه، بلکه در کتابها و ادبیات اخلاقی هم همینطور بود. کلیله و دمنه از همین گونه است که هم به فارسی و به عربی و به زبانهای دیگر ترجمه شده. یک گاو بود و یک گوسفند بود و یک شیر همه بود که اول اتحاد اینها را به هم زد و بعد هر سه اینها را درید. آن بزرگوار که کتاب کلیله و ماندگاری کلیله ّ دمنه را نوشت، مطلب معقول را متخیل کرد، بعد به صورت گاو و گوسفند درآورد؛ این همیشه بوده. سر و دمنه که در بین ما ایرانیها و چه در بین عرب زبانها که ترجمه شده است، همین است که توانست مطلب جانداری را که بالغ است، کودک نیست و قد رشید و بلندی دارد، عرضه کند. یک سری از کتابها هست که قبل از خود مؤلف میمیرد، چنانکه بعضیها قبل از اینکه جنازههای افقی بشوند، جنازه های عمودی هستند. حضرت امیر یک بیان نورانی دارد که در آن میفرماید: یک عده صورتشان، صورت انسان ّ ُت الاحیاء.« این آقا یک جنازه عمودی است. بعد از اینکه قلبش ایستاد، جنازه افقی ِن و ذالک می ُب َحیوا ُب َقل است: »و القل میشود که نمازش را میخوانند و دفن می کنند. این انسان نیست، بلکه حیوانی است که از نظر انسانی مرده است. این چون نمیداند مرگ از پوست به درآمدن است، نه پوسیدن، برای او حل نشده که »الموت ما هو؟« پس خیال میکند که انسان میمیرد و می ردی، از پوست به درآمدی و ابدی هستی؛ نه گم ُ پوسد. دین آمده است به او بگوید تو که م میشوی و نه تو را گم میکنند و نه انسان میپوسد. اگر برای او ثابت شد که مرگ، از پوست به درآمدن است، نه پوسیدن و اگر برای او ثابت شد که انسان، ابدی است، به فکر ابدیت خویش است. اگر به فکر ابدی خویش میافتد، باید کالای ابدی تهیه کند؛ چون نمیپوسد و نمی میرد. آن حق است و صدق است و خیر.

همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس.شاگرد محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم

بنابراین، از دیرزمان در ادبیات ما بود که معقول را متخیل و متخیل را محسوس کنند، ولی سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است. اگر ایران اسلامی بتواند سینما را زنده کند، در وهله اول واژه بازی را طرد میکند. ما بازیگر نداریم، خردمندانند، هنرمندانند و حقیقتی را درک میکنند و حقیقتی را عرضه میکنند. دوم اینکه مطالب عقلی را خوب درک میکنند و هنر در این است که انسان بتواند معقول را متخیل کند. با درس خواندن و بحث کردن، نیمی از قضیه حل است، مثل سرایندگی و شاعر شدن. ذوق اینکه بتواند آن عقلی را خیالی کند، با درس و بحث حوزه و دانشگاه حاصل نمیشود، مثل اینکه سالیان متوالی درس بخواند، نظامی گنجوی، حافظ و سعدی نمیشود. آن ذوق سرایندگی چیز دیگری است که در همه نیست. انسان هر چه مشاطیگری بکند، یوسف نمیشود؛ چون آن یک چیز دیگر است. اگر درس بخواند که هنرمند بشود، نمیشود؛ مثل اینکه درس بخواند که شاعر بشود، این نیست. ممکن است شعر حفظ بکند و در میز مشاعره بنشیند، ولی اینکه بتواند طبع روانی داشته باشد تا همه جذب بشوند، چنین نیست. پس کسی با مشاطهگری، یوسف نمیشود؛ با حفظ شعر، کسی سعدی و حافظ نمیشود؛ با بازی درآوردن، کسی هنرمند نمیشود، بلکه خلاقیتی لازم است که بتواند آن معارف عقلی را به صورت خیال درآورد؛ همان کاری که کلیله و دمنه کرده، منتها در سطح بالاتر که هزار سال بالاتر از اوست. مطلب بعدی آن است که 26 ماده ای را که در این همایش داشتید، مرور کردم. اول اینکه دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟ بیان کردند یک شیری بود و یک گاوی بود و گوسفندی بود. برای اینکه هر سه را ببلعد، بین هر سه اختلاف انداخت و اتحاد را از اینها گرفت و تکتک اینها را خورد. این به طور یقین، دینی است. حفظ وحدت، حفظ انسجام جامعه و پرهیز از اختلاف، مسائلی است که انسان بر انجام آنها توانایی دارد و همواره یک چیز روشن و شفافی است. حالا که بخواهد آیه قرآنی را به صورت قصهای نظیر فیلم حضرت یوسف یا فیلم وجود مبارک پیامبر اکرم9 یا داستان حضرت علی7 در بیاورد، این کارها البته تخصص دینی میخواهد، ولی بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که برای ما شفاف و روشن است. برای مثال، انسان حرفی نزند که دیگری به بیراهه برود یا راه فرد دیگری را ببندد یا رومیزی و زیر میزی نگیرد. بیان نورانی حضرت علی7 را که می گوید رشوه، لجن است، میتواند بگوید. ما همچنین باور نکردیم که گناه بدبوست و بویش یک وقتی درمیآید، خیال می کردیم که افسانه است. در روایتی از حضرت علی7 هست که آن بزرگوار به کسی که زیر لباسش به عنوان رشوه، حلوای شیرین آورده بود، فرمود: اگر صدقه باشد، به ما نمیرسد و اگر قصد رشوه دار ی )مختبٌط انت(، مگر دیوانه ای؟ رشوه، سم است و بوی بد دارد و بالاخره انسان را رسوا میکند. ما خیال میکنیم رسوایی زیرمیزی و رومیزی این است که بعد از دو سال، یک کسی در روزنامه بنویسد و انسان رسوا بشود؛ این نیست. اگر کسی یک مشت زباله را در جیب دارد، بالاخره ا گر قایم هم کند، بویش درمیآید. ما باید باور کنیم این رومیزی و زیرمیزی و به عنوان رشوه، زباله است. گوشهای از این حرفها در سریال حضرت یوسف گذشت. خود یوسف در مصر، پیراهنش را به یک مسئول داد و گفت پیش پدرم ببر که چشم نابینایش بینا میشود. گفته اند فاصله مصر و کنعان هم هشتاد فرسخ هست. تا از دروازه مصر حرکت کردند، یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد. با جمله اسمیه گفت: »انی لاجد ریح یوسف لولا ان تقندون.« این بو شنیدن یعنی چه؟ آیا این افسانه است؟

سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است

همانگونه که چشم ظاهری، گوش ظاهری و یک شامه ظاهری داریم، وقتی خوابیدیم، چیزهایی را میبینیم، می شنویم و استشمام میکنیم. آنان که پر بخورند، در فضای خودشان خواب میبینند؟ آنان که ملکوتی اندیش هستند، خواب بیرونی میبینند. رؤیای صادقه حق است. ما با کدام بدن مسافرت میکنیم؟ کسی که غذای طیب و طاهر خورده، کم خورده، با عبادت خوابیده، خواب میبیند که حرم رفته یا مشهد رفته و فلان جا، مشکل کسی ر ا حل کرده است. این بدن در بستر است. پس با کدام بدن مسافرت کرده است؟ همه ما در مدت عمرمان یا خواب صادقه دیدیم یا رؤیای صادقه دیگری را شنیدیم. موقعی که این بدن پوسید، با آن بدن، زنده هستیم که همه ما آن بدن را تجربه کردیم. آن بدن به فاصله هشتاد فرسخی هم بو استشمام میکند، هم میبیند و هم به طرفة العینی میرود. کسی که خواب دیده به ّف شده است، خودش را در مشهد می مشهد مشر بیند، در نجف یا غرب و شرق میبیند، ما با او زنده هستیم. این نموداری از ما است که بعد از مرگ همانیم. مرحوم کلینی نقل میکند که بشر اولی میخوابید، ولی خواب نمیدید. انبیا می گفتند که بعد از مرگ خبری هست، اطاعت کنید، بیراهه نروید و راه کسی را نبندید و خلاف نکنید. آنها میگفتند اگر ما دستور خداوند و پیامبر را گوش بدهیم، چه می شود؟ میگفتند بهشتی هست، جهنمی هست، حسابی است، کتابی هست. اینها انکارشان بیشتر میشد و میگفتند انسان که میمیرد، میپوسد و تمام میشود. مردههای قبرستان برنگشتهاند و برنمیگردند. کم کم خدا، رؤیا را نصیب اینها کرد. اینها آمدند پیش انبیا و گفتند: اینها چیست که وقتی خوابیدیم، خواب میبینیم. انبیا فرمودند: اینها نمونه هایی از چیزهایی است که ما به شما میگوییم. اگر این بدن لاشه شد و به خاک سپردند، با آن بدن محشور هستید و اگر گفتند قبر و برزخ، این لاشه نیست. کمکم اینها فهمیدند که حسابی و کتابی هست. اگر این شد، ما با آن شامه استشمام میکنیم. حضرت علی7 فرمود: این لجنی که آوردی، خیلی بدبوست. حضرت وقتی میفرماید: »لو کشفت غطا ما الزدت یقینا«، بو را هم استشمام میکند. فرمود: آنچه در لباس داری؛ یعنی حلوای شیرین، بگویم مثال چیست؟ سپس فرمود: اگر غذایی را یک مار بزرگ )افعی( بخورد، دوباره بالا بیاورد، بالاآورده این افعی را کسی خمیر کند، آیا هیچ آدم عاقلی رغبت میکند به این لب بزند؟ گفت: نه. گفت: آنچه تو زیر لباس داری، همین است. انسان، بالاآورده خودش را نمیخورد، چه برسد به بالا آورده مار که دو بار از مسیر افعی گذشته است. معنای رشوه همین است. اینکه شما میبینید مفاسد اقتصادی و مشکلات اقتصادی دامنگیر فلان کشور شد و بالاخره به جایی هم نرسید، همین است. با لجن نمیشود کشور را اداره کرد و هنر می تواند این را بیان کند، کاملاً میتواند بیان کند. دینی بودن این مسائل هم آسان است و تخصص نمیخواهد. انسان چند سال درس بخواند تا بفهمد که باطن رشوه، لجن است یا نه؟ اینها چیزهای روشنی است. مطالب عمیق فلسفی و فقهی که لازم نیست در فیلم ها بیاید، همین مسائل اخلاقی باید بیاید! حالا اگر هنرمند بخواهد قصص قرآنی را بیاورد، تخصص میخواهد. بنابراین، همانگونه که ما محسوس را متخیل میکنیم و سپس متخیل را معقول میکنیم، شما رهبران فکری و فرهنگی جامعه هم باید این راه و روش را داشته باشید. جهان امروز با تئاتر و سینما و فیلم زندگی میکند. گفتار و نوشتار، هنر سینما را ندارد؛ یعنی گفتار و نوشتار، امری تک بعدی است ولی وقتی به صورت صحنه درمیآید، هم گوش میشنود، هم چشم میبیند، هم ذایقه گفتند میگسار معروفی به ساقیاش میگفت: آنچه در ساغر داری و به من می دهی، این (. گفتند: شما که می ٌ قدح را پر کن و به من بگو این شراب است )و قل لی هی خمر دانی این شراب است، چرا من بگویم این شراب است؟ گفت: من میبینم این شراب است، بوی شراب را هم استشمام میکنم، طعم شراب هم به ذایقه من میرسد، ولی میخواهم گوشم لذت ببرد. وقتی گفتی شراب است، من لذت میبرم. الان سینما این است؛ یعنی چشم و گوش را تأمین میکند

همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس.شاگرد محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم

بنابراین، از دیرزمان در ادبیات ما بود که معقول را متخیل و متخیل را محسوس کنند، ولی سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است. اگر ایران اسلامی بتواند سینما را زنده کند، در وهله اول واژه بازی را طرد میکند. ما بازیگر نداریم، خردمندانند، هنرمندانند و حقیقتی را درک میکنند و حقیقتی را عرضه میکنند. دوم اینکه مطالب عقلی را خوب درک میکنند و هنر در این است که انسان بتواند معقول را متخیل کند. با درس خواندن و بحث کردن، نیمی از قضیه حل است، مثل سرایندگی و شاعر شدن. ذوق اینکه بتواند آن عقلی را خیالی کند، با درس و بحث حوزه و دانشگاه حاصل نمیشود، مثل اینکه سالیان متوالی درس بخواند، نظامی گنجوی، حافظ و سعدی نمیشود. آن ذوق سرایندگی چیز دیگری است که در همه نیست. انسان هر چه مشاطیگری بکند، یوسف نمیشود؛ چون آن یک چیز دیگر است. اگر درس بخواند که هنرمند بشود، نمیشود؛ مثل اینکه درس بخواند که شاعر بشود، این نیست. ممکن است شعر حفظ بکند و در میز مشاعره بنشیند، ولی اینکه بتواند طبع روانی داشته باشد تا همه جذب بشوند، چنین نیست. پس کسی با مشاطهگری، یوسف نمیشود؛ با حفظ شعر، کسی سعدی و حافظ نمیشود؛ با بازی درآوردن، کسی هنرمند نمیشود، بلکه خلاقیتی لازم است که بتواند آن معارف عقلی را به صورت خیال درآورد؛ همان کاری که کلیله و دمنه کرده، منتها در سطح بالاتر که هزار سال بالاتر از اوست. مطلب بعدی آن است که 26 ماده ای را که در این همایش داشتید، مرور کردم. اول اینکه دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟ بیان کردند یک شیری بود و یک گاوی بود و گوسفندی بود. برای اینکه هر سه را ببلعد، بین هر سه اختلاف انداخت و اتحاد را از اینها گرفت و تکتک اینها را خورد. این به طور یقین، دینی است. حفظ وحدت، حفظ انسجام جامعه و پرهیز از اختلاف، مسائلی است که انسان بر انجام آنها توانایی دارد و همواره یک چیز روشن و شفافی است. حالا که بخواهد آیه قرآنی را به صورت قصهای نظیر فیلم حضرت یوسف یا فیلم وجود مبارک پیامبر اکرم9 یا داستان حضرت علی7 در بیاورد، این کارها البته تخصص دینی میخواهد، ولی بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که برای ما شفاف و روشن است. برای مثال، انسان حرفی نزند که دیگری به بیراهه برود یا راه فرد دیگری را ببندد یا رومیزی و زیر میزی نگیرد. بیان نورانی حضرت علی7 را که می گوید رشوه، لجن است، میتواند بگوید. ما همچنین باور نکردیم که گناه بدبوست و بویش یک وقتی درمیآید، خیال می کردیم که افسانه است. در روایتی از حضرت علی7 هست که آن بزرگوار به کسی که زیر لباسش به عنوان رشوه، حلوای شیرین آورده بود، فرمود: اگر صدقه باشد، به ما نمیرسد و اگر قصد رشوه دار ی )مختبٌط انت(، مگر دیوانه ای؟ رشوه، سم است و بوی بد دارد و بالاخره انسان را رسوا میکند. ما خیال میکنیم رسوایی زیرمیزی و رومیزی این است که بعد از دو سال، یک کسی در روزنامه بنویسد و انسان رسوا بشود؛ این نیست. اگر کسی یک مشت زباله را در جیب دارد، بالاخره ا گر قایم هم کند، بویش درمیآید. ما باید باور کنیم این رومیزی و زیرمیزی و به عنوان رشوه، زباله است. گوشهای از این حرفها در سریال حضرت یوسف گذشت. خود یوسف در مصر، پیراهنش را به یک مسئول داد و گفت پیش پدرم ببر که چشم نابینایش بینا میشود. گفته اند فاصله مصر و کنعان هم هشتاد فرسخ هست. تا از دروازه مصر حرکت کردند، یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد. با جمله اسمیه گفت: »انی لاجد ریح یوسف لولا ان تقندون.« این بو شنیدن یعنی چه؟ آیا این افسانه است؟

سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است

همانگونه که چشم ظاهری، گوش ظاهری و یک شامه ظاهری داریم، وقتی خوابیدیم، چیزهایی را میبینیم، می شنویم و استشمام میکنیم. آنان که پر بخورند، در فضای خودشان خواب میبینند؟ آنان که ملکوتی اندیش هستند، خواب بیرونی میبینند. رؤیای صادقه حق است. ما با کدام بدن مسافرت میکنیم؟ کسی که غذای طیب و طاهر خورده، کم خورده، با عبادت خوابیده، خواب میبیند که حرم رفته یا مشهد رفته و فلان جا، مشکل کسی ر ا حل کرده است. این بدن در بستر است. پس با کدام بدن مسافرت کرده است؟ همه ما در مدت عمرمان یا خواب صادقه دیدیم یا رؤیای صادقه دیگری را شنیدیم. موقعی که این بدن پوسید، با آن بدن، زنده هستیم که همه ما آن بدن را تجربه کردیم. آن بدن به فاصله هشتاد فرسخی هم بو استشمام میکند، هم میبیند و هم به طرفة العینی میرود. کسی که خواب دیده به ّف شده است، خودش را در مشهد می مشهد مشر بیند، در نجف یا غرب و شرق میبیند، ما با او زنده هستیم. این نموداری از ما است که بعد از مرگ همانیم. مرحوم کلینی نقل میکند که بشر اولی میخوابید، ولی خواب نمیدید. انبیا می گفتند که بعد از مرگ خبری هست، اطاعت کنید، بیراهه نروید و راه کسی را نبندید و خلاف نکنید. آنها میگفتند اگر ما دستور خداوند و پیامبر را گوش بدهیم، چه می شود؟ میگفتند بهشتی هست، جهنمی هست، حسابی است، کتابی هست. اینها انکارشان بیشتر میشد و میگفتند انسان که میمیرد، میپوسد و تمام میشود. مردههای قبرستان برنگشتهاند و برنمیگردند. کم کم خدا، رؤیا را نصیب اینها کرد. اینها آمدند پیش انبیا و گفتند: اینها چیست که وقتی خوابیدیم، خواب میبینیم. انبیا فرمودند: اینها نمونه هایی از چیزهایی است که ما به شما میگوییم. اگر این بدن لاشه شد و به خاک سپردند، با آن بدن محشور هستید و اگر گفتند قبر و برزخ، این لاشه نیست. کمکم اینها فهمیدند که حسابی و کتابی هست. اگر این شد، ما با آن شامه استشمام میکنیم. حضرت علی7 فرمود: این لجنی که آوردی، خیلی بدبوست. حضرت وقتی میفرماید: »لو کشفت غطا ما الزدت یقینا«، بو را هم استشمام میکند. فرمود: آنچه در لباس داری؛ یعنی حلوای شیرین، بگویم مثال چیست؟ سپس فرمود: اگر غذایی را یک مار بزرگ )افعی( بخورد، دوباره بالا بیاورد، بالاآورده این افعی را کسی خمیر کند، آیا هیچ آدم عاقلی رغبت میکند به این لب بزند؟ گفت: نه. گفت: آنچه تو زیر لباس داری، همین است. انسان، بالاآورده خودش را نمیخورد، چه برسد به بالا آورده مار که دو بار از مسیر افعی گذشته است. معنای رشوه همین است. اینکه شما میبینید مفاسد اقتصادی و مشکلات اقتصادی دامنگیر فلان کشور شد و بالاخره به جایی هم نرسید، همین است. با لجن نمیشود کشور را اداره کرد و هنر می تواند این را بیان کند، کاملاً میتواند بیان کند. دینی بودن این مسائل هم آسان است و تخصص نمیخواهد. انسان چند سال درس بخواند تا بفهمد که باطن رشوه، لجن است یا نه؟ اینها چیزهای روشنی است. مطالب عمیق فلسفی و فقهی که لازم نیست در فیلم ها بیاید، همین مسائل اخلاقی باید بیاید! حالا اگر هنرمند بخواهد قصص قرآنی را بیاورد، تخصص میخواهد. بنابراین، همانگونه که ما محسوس را متخیل میکنیم و سپس متخیل را معقول میکنیم، شما رهبران فکری و فرهنگی جامعه هم باید این راه و روش را داشته باشید. جهان امروز با تئاتر و سینما و فیلم زندگی میکند. گفتار و نوشتار، هنر سینما را ندارد؛ یعنی گفتار و نوشتار، امری تک بعدی است ولی وقتی به صورت صحنه درمیآید، هم گوش میشنود، هم چشم میبیند، هم ذایقه گفتند میگسار معروفی به ساقیاش میگفت: آنچه در ساغر داری و به من می دهی، این (. گفتند: شما که می ٌ قدح را پر کن و به من بگو این شراب است )و قل لی هی خمر دانی این شراب است، چرا من بگویم این شراب است؟ گفت: من میبینم این شراب است، بوی شراب را هم استشمام میکنم، طعم شراب هم به ذایقه من میرسد، ولی میخواهم گوشم لذت ببرد. وقتی گفتی شراب است، من لذت میبرم. الان سینما این است؛ یعنی چشم و گوش را تأمین میکند

همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس.شاگرد محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم

بنابراین، از دیرزمان در ادبیات ما بود که معقول را متخیل و متخیل را محسوس کنند، ولی سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است. اگر ایران اسلامی بتواند سینما را زنده کند، در وهله اول واژه بازی را طرد میکند. ما بازیگر نداریم، خردمندانند، هنرمندانند و حقیقتی را درک میکنند و حقیقتی را عرضه میکنند. دوم اینکه مطالب عقلی را خوب درک میکنند و هنر در این است که انسان بتواند معقول را متخیل کند. با درس خواندن و بحث کردن، نیمی از قضیه حل است، مثل سرایندگی و شاعر شدن. ذوق اینکه بتواند آن عقلی را خیالی کند، با درس و بحث حوزه و دانشگاه حاصل نمیشود، مثل اینکه سالیان متوالی درس بخواند، نظامی گنجوی، حافظ و سعدی نمیشود. آن ذوق سرایندگی چیز دیگری است که در همه نیست. انسان هر چه مشاطیگری بکند، یوسف نمیشود؛ چون آن یک چیز دیگر است. اگر درس بخواند که هنرمند بشود، نمیشود؛ مثل اینکه درس بخواند که شاعر بشود، این نیست. ممکن است شعر حفظ بکند و در میز مشاعره بنشیند، ولی اینکه بتواند طبع روانی داشته باشد تا همه جذب بشوند، چنین نیست. پس کسی با مشاطهگری، یوسف نمیشود؛ با حفظ شعر، کسی سعدی و حافظ نمیشود؛ با بازی درآوردن، کسی هنرمند نمیشود، بلکه خلاقیتی لازم است که بتواند آن معارف عقلی را به صورت خیال درآورد؛ همان کاری که کلیله و دمنه کرده، منتها در سطح بالاتر که هزار سال بالاتر از اوست. مطلب بعدی آن است که 26 ماده ای را که در این همایش داشتید، مرور کردم. اول اینکه دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟ بیان کردند یک شیری بود و یک گاوی بود و گوسفندی بود. برای اینکه هر سه را ببلعد، بین هر سه اختلاف انداخت و اتحاد را از اینها گرفت و تکتک اینها را خورد. این به طور یقین، دینی است. حفظ وحدت، حفظ انسجام جامعه و پرهیز از اختلاف، مسائلی است که انسان بر انجام آنها توانایی دارد و همواره یک چیز روشن و شفافی است. حالا که بخواهد آیه قرآنی را به صورت قصهای نظیر فیلم حضرت یوسف یا فیلم وجود مبارک پیامبر اکرم9 یا داستان حضرت علی7 در بیاورد، این کارها البته تخصص دینی میخواهد، ولی بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که برای ما شفاف و روشن است. برای مثال، انسان حرفی نزند که دیگری به بیراهه برود یا راه فرد دیگری را ببندد یا رومیزی و زیر میزی نگیرد. بیان نورانی حضرت علی7 را که می گوید رشوه، لجن است، میتواند بگوید. ما همچنین باور نکردیم که گناه بدبوست و بویش یک وقتی درمیآید، خیال می کردیم که افسانه است. در روایتی از حضرت علی7 هست که آن بزرگوار به کسی که زیر لباسش به عنوان رشوه، حلوای شیرین آورده بود، فرمود: اگر صدقه باشد، به ما نمیرسد و اگر قصد رشوه دار ی )مختبٌط انت(، مگر دیوانه ای؟ رشوه، سم است و بوی بد دارد و بالاخره انسان را رسوا میکند. ما خیال میکنیم رسوایی زیرمیزی و رومیزی این است که بعد از دو سال، یک کسی در روزنامه بنویسد و انسان رسوا بشود؛ این نیست. اگر کسی یک مشت زباله را در جیب دارد، بالاخره ا گر قایم هم کند، بویش درمیآید. ما باید باور کنیم این رومیزی و زیرمیزی و به عنوان رشوه، زباله است. گوشهای از این حرفها در سریال حضرت یوسف گذشت. خود یوسف در مصر، پیراهنش را به یک مسئول داد و گفت پیش پدرم ببر که چشم نابینایش بینا میشود. گفته اند فاصله مصر و کنعان هم هشتاد فرسخ هست. تا از دروازه مصر حرکت کردند، یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد. با جمله اسمیه گفت: »انی لاجد ریح یوسف لولا ان تقندون.« این بو شنیدن یعنی چه؟ آیا این افسانه است؟

سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است

همانگونه که چشم ظاهری، گوش ظاهری و یک شامه ظاهری داریم، وقتی خوابیدیم، چیزهایی را میبینیم، می شنویم و استشمام میکنیم. آنان که پر بخورند، در فضای خودشان خواب میبینند؟ آنان که ملکوتی اندیش هستند، خواب بیرونی میبینند. رؤیای صادقه حق است. ما با کدام بدن مسافرت میکنیم؟ کسی که غذای طیب و طاهر خورده، کم خورده، با عبادت خوابیده، خواب میبیند که حرم رفته یا مشهد رفته و فلان جا، مشکل کسی ر ا حل کرده است. این بدن در بستر است. پس با کدام بدن مسافرت کرده است؟ همه ما در مدت عمرمان یا خواب صادقه دیدیم یا رؤیای صادقه دیگری را شنیدیم. موقعی که این بدن پوسید، با آن بدن، زنده هستیم که همه ما آن بدن را تجربه کردیم. آن بدن به فاصله هشتاد فرسخی هم بو استشمام میکند، هم میبیند و هم به طرفة العینی میرود. کسی که خواب دیده به ّف شده است، خودش را در مشهد می مشهد مشر بیند، در نجف یا غرب و شرق میبیند، ما با او زنده هستیم. این نموداری از ما است که بعد از مرگ همانیم. مرحوم کلینی نقل میکند که بشر اولی میخوابید، ولی خواب نمیدید. انبیا می گفتند که بعد از مرگ خبری هست، اطاعت کنید، بیراهه نروید و راه کسی را نبندید و خلاف نکنید. آنها میگفتند اگر ما دستور خداوند و پیامبر را گوش بدهیم، چه می شود؟ میگفتند بهشتی هست، جهنمی هست، حسابی است، کتابی هست. اینها انکارشان بیشتر میشد و میگفتند انسان که میمیرد، میپوسد و تمام میشود. مردههای قبرستان برنگشتهاند و برنمیگردند. کم کم خدا، رؤیا را نصیب اینها کرد. اینها آمدند پیش انبیا و گفتند: اینها چیست که وقتی خوابیدیم، خواب میبینیم. انبیا فرمودند: اینها نمونه هایی از چیزهایی است که ما به شما میگوییم. اگر این بدن لاشه شد و به خاک سپردند، با آن بدن محشور هستید و اگر گفتند قبر و برزخ، این لاشه نیست. کمکم اینها فهمیدند که حسابی و کتابی هست. اگر این شد، ما با آن شامه استشمام میکنیم. حضرت علی7 فرمود: این لجنی که آوردی، خیلی بدبوست. حضرت وقتی میفرماید: »لو کشفت غطا ما الزدت یقینا«، بو را هم استشمام میکند. فرمود: آنچه در لباس داری؛ یعنی حلوای شیرین، بگویم مثال چیست؟ سپس فرمود: اگر غذایی را یک مار بزرگ )افعی( بخورد، دوباره بالا بیاورد، بالاآورده این افعی را کسی خمیر کند، آیا هیچ آدم عاقلی رغبت میکند به این لب بزند؟ گفت: نه. گفت: آنچه تو زیر لباس داری، همین است. انسان، بالاآورده خودش را نمیخورد، چه برسد به بالا آورده مار که دو بار از مسیر افعی گذشته است. معنای رشوه همین است. اینکه شما میبینید مفاسد اقتصادی و مشکلات اقتصادی دامنگیر فلان کشور شد و بالاخره به جایی هم نرسید، همین است. با لجن نمیشود کشور را اداره کرد و هنر می تواند این را بیان کند، کاملاً میتواند بیان کند. دینی بودن این مسائل هم آسان است و تخصص نمیخواهد. انسان چند سال درس بخواند تا بفهمد که باطن رشوه، لجن است یا نه؟ اینها چیزهای روشنی است. مطالب عمیق فلسفی و فقهی که لازم نیست در فیلم ها بیاید، همین مسائل اخلاقی باید بیاید! حالا اگر هنرمند بخواهد قصص قرآنی را بیاورد، تخصص میخواهد. بنابراین، همانگونه که ما محسوس را متخیل میکنیم و سپس متخیل را معقول میکنیم، شما رهبران فکری و فرهنگی جامعه هم باید این راه و روش را داشته باشید. جهان امروز با تئاتر و سینما و فیلم زندگی میکند. گفتار و نوشتار، هنر سینما را ندارد؛ یعنی گفتار و نوشتار، امری تک بعدی است ولی وقتی به صورت صحنه درمیآید، هم گوش میشنود، هم چشم میبیند، هم ذایقه گفتند میگسار معروفی به ساقیاش میگفت: آنچه در ساغر داری و به من می دهی، این (. گفتند: شما که می ٌ قدح را پر کن و به من بگو این شراب است )و قل لی هی خمر دانی این شراب است، چرا من بگویم این شراب است؟ گفت: من میبینم این شراب است، بوی شراب را هم استشمام میکنم، طعم شراب هم به ذایقه من میرسد، ولی میخواهم گوشم لذت ببرد. وقتی گفتی شراب است، من لذت میبرم. الان سینما این است؛ یعنی چشم و گوش را تأمین میکند

همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس.شاگرد محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم

بنابراین، از دیرزمان در ادبیات ما بود که معقول را متخیل و متخیل را محسوس کنند، ولی سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است. اگر ایران اسلامی بتواند سینما را زنده کند، در وهله اول واژه بازی را طرد میکند. ما بازیگر نداریم، خردمندانند، هنرمندانند و حقیقتی را درک میکنند و حقیقتی را عرضه میکنند. دوم اینکه مطالب عقلی را خوب درک میکنند و هنر در این است که انسان بتواند معقول را متخیل کند. با درس خواندن و بحث کردن، نیمی از قضیه حل است، مثل سرایندگی و شاعر شدن. ذوق اینکه بتواند آن عقلی را خیالی کند، با درس و بحث حوزه و دانشگاه حاصل نمیشود، مثل اینکه سالیان متوالی درس بخواند، نظامی گنجوی، حافظ و سعدی نمیشود. آن ذوق سرایندگی چیز دیگری است که در همه نیست. انسان هر چه مشاطیگری بکند، یوسف نمیشود؛ چون آن یک چیز دیگر است. اگر درس بخواند که هنرمند بشود، نمیشود؛ مثل اینکه درس بخواند که شاعر بشود، این نیست. ممکن است شعر حفظ بکند و در میز مشاعره بنشیند، ولی اینکه بتواند طبع روانی داشته باشد تا همه جذب بشوند، چنین نیست. پس کسی با مشاطهگری، یوسف نمیشود؛ با حفظ شعر، کسی سعدی و حافظ نمیشود؛ با بازی درآوردن، کسی هنرمند نمیشود، بلکه خلاقیتی لازم است که بتواند آن معارف عقلی را به صورت خیال درآورد؛ همان کاری که کلیله و دمنه کرده، منتها در سطح بالاتر که هزار سال بالاتر از اوست. مطلب بعدی آن است که 26 ماده ای را که در این همایش داشتید، مرور کردم. اول اینکه دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟ بیان کردند یک شیری بود و یک گاوی بود و گوسفندی بود. برای اینکه هر سه را ببلعد، بین هر سه اختلاف انداخت و اتحاد را از اینها گرفت و تکتک اینها را خورد. این به طور یقین، دینی است. حفظ وحدت، حفظ انسجام جامعه و پرهیز از اختلاف، مسائلی است که انسان بر انجام آنها توانایی دارد و همواره یک چیز روشن و شفافی است. حالا که بخواهد آیه قرآنی را به صورت قصهای نظیر فیلم حضرت یوسف یا فیلم وجود مبارک پیامبر اکرم9 یا داستان حضرت علی7 در بیاورد، این کارها البته تخصص دینی میخواهد، ولی بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که برای ما شفاف و روشن است. برای مثال، انسان حرفی نزند که دیگری به بیراهه برود یا راه فرد دیگری را ببندد یا رومیزی و زیر میزی نگیرد. بیان نورانی حضرت علی7 را که می گوید رشوه، لجن است، میتواند بگوید. ما همچنین باور نکردیم که گناه بدبوست و بویش یک وقتی درمیآید، خیال می کردیم که افسانه است. در روایتی از حضرت علی7 هست که آن بزرگوار به کسی که زیر لباسش به عنوان رشوه، حلوای شیرین آورده بود، فرمود: اگر صدقه باشد، به ما نمیرسد و اگر قصد رشوه دار ی )مختبٌط انت(، مگر دیوانه ای؟ رشوه، سم است و بوی بد دارد و بالاخره انسان را رسوا میکند. ما خیال میکنیم رسوایی زیرمیزی و رومیزی این است که بعد از دو سال، یک کسی در روزنامه بنویسد و انسان رسوا بشود؛ این نیست. اگر کسی یک مشت زباله را در جیب دارد، بالاخره ا گر قایم هم کند، بویش درمیآید. ما باید باور کنیم این رومیزی و زیرمیزی و به عنوان رشوه، زباله است. گوشهای از این حرفها در سریال حضرت یوسف گذشت. خود یوسف در مصر، پیراهنش را به یک مسئول داد و گفت پیش پدرم ببر که چشم نابینایش بینا میشود. گفته اند فاصله مصر و کنعان هم هشتاد فرسخ هست. تا از دروازه مصر حرکت کردند، یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد. با جمله اسمیه گفت: »انی لاجد ریح یوسف لولا ان تقندون.« این بو شنیدن یعنی چه؟ آیا این افسانه است؟

سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است

همانگونه که چشم ظاهری، گوش ظاهری و یک شامه ظاهری داریم، وقتی خوابیدیم، چیزهایی را میبینیم، می شنویم و استشمام میکنیم. آنان که پر بخورند، در فضای خودشان خواب میبینند؟ آنان که ملکوتی اندیش هستند، خواب بیرونی میبینند. رؤیای صادقه حق است. ما با کدام بدن مسافرت میکنیم؟ کسی که غذای طیب و طاهر خورده، کم خورده، با عبادت خوابیده، خواب میبیند که حرم رفته یا مشهد رفته و فلان جا، مشکل کسی ر ا حل کرده است. این بدن در بستر است. پس با کدام بدن مسافرت کرده است؟ همه ما در مدت عمرمان یا خواب صادقه دیدیم یا رؤیای صادقه دیگری را شنیدیم. موقعی که این بدن پوسید، با آن بدن، زنده هستیم که همه ما آن بدن را تجربه کردیم. آن بدن به فاصله هشتاد فرسخی هم بو استشمام میکند، هم میبیند و هم به طرفة العینی میرود. کسی که خواب دیده به ّف شده است، خودش را در مشهد می مشهد مشر بیند، در نجف یا غرب و شرق میبیند، ما با او زنده هستیم. این نموداری از ما است که بعد از مرگ همانیم. مرحوم کلینی نقل میکند که بشر اولی میخوابید، ولی خواب نمیدید. انبیا می گفتند که بعد از مرگ خبری هست، اطاعت کنید، بیراهه نروید و راه کسی را نبندید و خلاف نکنید. آنها میگفتند اگر ما دستور خداوند و پیامبر را گوش بدهیم، چه می شود؟ میگفتند بهشتی هست، جهنمی هست، حسابی است، کتابی هست. اینها انکارشان بیشتر میشد و میگفتند انسان که میمیرد، میپوسد و تمام میشود. مردههای قبرستان برنگشتهاند و برنمیگردند. کم کم خدا، رؤیا را نصیب اینها کرد. اینها آمدند پیش انبیا و گفتند: اینها چیست که وقتی خوابیدیم، خواب میبینیم. انبیا فرمودند: اینها نمونه هایی از چیزهایی است که ما به شما میگوییم. اگر این بدن لاشه شد و به خاک سپردند، با آن بدن محشور هستید و اگر گفتند قبر و برزخ، این لاشه نیست. کمکم اینها فهمیدند که حسابی و کتابی هست. اگر این شد، ما با آن شامه استشمام میکنیم. حضرت علی7 فرمود: این لجنی که آوردی، خیلی بدبوست. حضرت وقتی میفرماید: »لو کشفت غطا ما الزدت یقینا«، بو را هم استشمام میکند. فرمود: آنچه در لباس داری؛ یعنی حلوای شیرین، بگویم مثال چیست؟ سپس فرمود: اگر غذایی را یک مار بزرگ )افعی( بخورد، دوباره بالا بیاورد، بالاآورده این افعی را کسی خمیر کند، آیا هیچ آدم عاقلی رغبت میکند به این لب بزند؟ گفت: نه. گفت: آنچه تو زیر لباس داری، همین است. انسان، بالاآورده خودش را نمیخورد، چه برسد به بالا آورده مار که دو بار از مسیر افعی گذشته است. معنای رشوه همین است. اینکه شما میبینید مفاسد اقتصادی و مشکلات اقتصادی دامنگیر فلان کشور شد و بالاخره به جایی هم نرسید، همین است. با لجن نمیشود کشور را اداره کرد و هنر می تواند این را بیان کند، کاملاً میتواند بیان کند. دینی بودن این مسائل هم آسان است و تخصص نمیخواهد. انسان چند سال درس بخواند تا بفهمد که باطن رشوه، لجن است یا نه؟ اینها چیزهای روشنی است. مطالب عمیق فلسفی و فقهی که لازم نیست در فیلم ها بیاید، همین مسائل اخلاقی باید بیاید! حالا اگر هنرمند بخواهد قصص قرآنی را بیاورد، تخصص میخواهد. بنابراین، همانگونه که ما محسوس را متخیل میکنیم و سپس متخیل را معقول میکنیم، شما رهبران فکری و فرهنگی جامعه هم باید این راه و روش را داشته باشید. جهان امروز با تئاتر و سینما و فیلم زندگی میکند. گفتار و نوشتار، هنر سینما را ندارد؛ یعنی گفتار و نوشتار، امری تک بعدی است ولی وقتی به صورت صحنه درمیآید، هم گوش میشنود، هم چشم میبیند، هم ذایقه گفتند میگسار معروفی به ساقیاش میگفت: آنچه در ساغر داری و به من می دهی، این (. گفتند: شما که می ٌ قدح را پر کن و به من بگو این شراب است )و قل لی هی خمر دانی این شراب است، چرا من بگویم این شراب است؟ گفت: من میبینم این شراب است، بوی شراب را هم استشمام میکنم، طعم شراب هم به ذایقه من میرسد، ولی میخواهم گوشم لذت ببرد. وقتی گفتی شراب است، من لذت میبرم. الان سینما این است؛ یعنی چشم و گوش را تأمین میکند.

دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟

هندسه فضایی وقتی رشد کرد که این دستسازهای هنر ی رشد کرد. پیشتر که مسئله ُاقلیدوسی را میخواندیم، درک ُکره خیلی سخت بود؛ برای اینکه آن استاد که روی کاغذ دایره میکشید، ما کره تحویلش می دادیم یا اگر مربع میکشید، ما باید مکعب میفهمیدیم، برای اینکه فضا سه بعدی بود، یک بعد دیگر که در سطح نمیآمد و با دو لبخند جهان را میدیدیم. ولی الان که این ترسیم شد، ابزار ساخته شد. سه بعدی هندسه فضایی خیلی رشد کرده است و آدم هر سه بعد را میبیند. طول و عرض و عمق را میبیند و طول و عرض و ارتفاع را می بیند. بنابراین، اول اینکه خواهش میکنیم مسئله بازی را بردارید و خودمان هم بازیگر نباشیم. جهان الان غرق فساد است و چشم جهان هم به هنر است. درست است کتاب، سخنرانی و مسجد و حسینیه در قشری از مردم اثر میگذارد، ولی سینما حرف اول را میزند، به شرطی که خودش را آلوده نکند. در پاسخ به اینکه چه جور جهان غرق فساد است؟ باید گفت شما ببینید بودجه های نظامی بسیاری از کشورها الان آشکار هست. قسمت مهم بودجه کره زمین، صرف آدم کشی است. تنها خاورمیانه که نیست. کارخانه های سلاحسازی و آدمکشی، هواپیماهای شکاری بمبافکن و افسران دانشکده ها و پژوهشکده های آدمکش سه شیفته کار می کنند که البته بیست درصد از آن صرف رذایل اخلاقی است. از یک نگاه، سی درصد آن صرف خوراک و پوشاک مردم میشود و هفتاد درصد بودجه هدر میرود. هنر باید این امر را اصلاح کند. جمعیت عالمان دین، کلیساها، کنیسهها، مسجدها و حسینیه ها، گروه اندکی هستند. مردم شبانهروز با رسانه رسمی کشورها سر و کار دارند که اگر طاهر باشند، هم خودش را نجات میدهد و هم امت را اصلاح میکند. این سخن هم که میبینید بزرگانی فرموده اند صورت مبارک معصومان: در فیلمها دیده نشود، پیش از این در تعزیه ها دیده می شد، ولی او اهل نماز شب بود. پس همه بعد از تعزیه می رفتند و می گفتند این بچه را دم بزن، دعا بکن، پشت سر او نماز جماعت میخواندند. اگر هنر جایگاه اصلی خودش را پیدا کند، آن وقت خیلی از مسائل حل میشود. بنابراین، رسالت شما خیلی مهم است. باید خود را هنرمند بدانید، نه بازیگر و پایه این هنر را بلند کنید و به سمت معقول بروید. باید جامعه را با عقلانیت اداره میکنید، نه با خیال. در خلال دیداری هم که با بعضی از همکاران شما داشتم، بیان کردم که بهترین راه، عدل محوری است، نه اعتدال محوری. اعتدال چیز بسیار پست و بدی است. اعتدال همان است که سرمایهداران غرب میگویند ما مأمور به عدل نیستیم، بلکه ما مأمور به اعتدالیم. اعتدال یعنی تقاضا و عرضه و هرچه مردم می خواهند، ما باید تولید کنیم؛ ولی عدل یعنی هرچه حق است، تولید کنیم. اگر هرچه مردم می خواهند تولید کنیم، می شود تقاضا و عرضه. بدین ترتیب، بین هنر با کالافروشی فرقی نیست. ما نباید بگوییم تقاضا و عرضه چیست، باید ببینیم نیاز واقعی فطری جامعه چیست و فساد اخلاقی را با چه چیزی میشود اصلاح کرد. انشاءهللا خداوند همه شما را موفق بدارد و بتوانید این هنر را احیا کنید و به برکت جمهوری اسلامی، آنهایی که متولیان اصلی هنر و سینما بودند، از شما یاد بگیرند؛ به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

 

سینما در آنجا که متولد شد، با پای کوتاه متولد شد. چهارپایه کوتاهی هم زیرش هست. پس سقفش تا خیال است. آنچه از خیال بگذرد، در سینما و فیلم مطرح نیست

مطلب دوم آن است که همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس. روش تمام کارهای علمی این است. طبیبی مثل زکریای رازی یا فیلسوفانی مثل بوعلی و فارابی یا عارفی مثل سید حیدر آملی، یک مطلب ملکوتی عمیق را در جان خود دارند. اگر بخواهند آن را بیان کنند، یا به فارسی یا به تازی، یک مقدمه و چند فصل و نتیجه برای آن ذکر میکنند. وقتی این را در حوزه خیال ترسیم و مهندسی و نقشهبرداری کردند، آن وقت دهان باز میکنند و به عنوان تدریس، درس می گویند یا دست به قلم می برند و تألیفی مینویسند. همه دانشمندان، اگر بخواهند معقول را محسوس کنند و به گوش یا چشم برسانند، از رهگذر خیال میرسانند. این کار، همیشگی است و در قوس صعود، اگر شاگرد بخواهد استاد بشود )اگر میخواهد همیشه عمرش، شاگرد بماند که میماند(، این محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم. اگر در همان محدوده خیال بود و برای ثمره، درس خواند، دیگر استاد نخواهد شد. او همان محفوظات را در حوزه خیال دسته بندی میکند و در سر امتحان میگوید و تمام می شود، این از حس به خیال و از خیال به حس. سعی صفا و مروه اش همین است. اینکه نمیآید محفوظات را سر کلاس درس بگوید، اگر بگوید، مجتهدپرور که نیست؛ این معقول را چه فارسی، چه تازی برای او فرق نمیکند، چه عبری و چه غیر عبری. زید بن ثابت میگوید وجود مبارک رسول گرامی اسلام به من دستور داد بروم لغت یهودی ها و سریانیها را خوب یاد بگیرم تا نامه هایی که یهودیان برای پیامبر می نویسند، بخوانم و جواب نامه هایی را که حضرت دستور میدهد و املا میکند، من به زبان سریانی بنویسم و به آنها منتقل کنم. زبان روز را یاد گرفتن جزو دستورهای اسلامی است؛ معقول را متخیل کردن و متخیل را محسوس کردن کار رهبران فکری است. محسوس را متخیل کردن و همین جا، جا نزدن، جامد نبودن، راکد نبودن و بالا رفتن، کار رهروانی است که میخواهند به مقام علمی برسند، نه ثمره بگیرند. مطالب بعدی این است که نه تنها در حوزه های علمی و دانشگاه، بلکه در کتابها و ادبیات اخلاقی هم همینطور بود. کلیله و دمنه از همین گونه است که هم به فارسی و به عربی و به زبانهای دیگر ترجمه شده. یک گاو بود و یک گوسفند بود و یک شیر همه بود که اول اتحاد اینها را به هم زد و بعد هر سه اینها را درید. آن بزرگوار که کتاب کلیله و ماندگاری کلیله ّ دمنه را نوشت، مطلب معقول را متخیل کرد، بعد به صورت گاو و گوسفند درآورد؛ این همیشه بوده. سر و دمنه که در بین ما ایرانیها و چه در بین عرب زبانها که ترجمه شده است، همین است که توانست مطلب جانداری را که بالغ است، کودک نیست و قد رشید و بلندی دارد، عرضه کند. یک سری از کتابها هست که قبل از خود مؤلف میمیرد، چنانکه بعضیها قبل از اینکه جنازههای افقی بشوند، جنازه های عمودی هستند. حضرت امیر یک بیان نورانی دارد که در آن میفرماید: یک عده صورتشان، صورت انسان ّ ُت الاحیاء.« این آقا یک جنازه عمودی است. بعد از اینکه قلبش ایستاد، جنازه افقی ِن و ذالک می ُب َحیوا ُب َقل است: »و القل میشود که نمازش را میخوانند و دفن می کنند. این انسان نیست، بلکه حیوانی است که از نظر انسانی مرده است. این چون نمیداند مرگ از پوست به درآمدن است، نه پوسیدن، برای او حل نشده که »الموت ما هو؟« پس خیال میکند که انسان میمیرد و می ردی، از پوست به درآمدی و ابدی هستی؛ نه گم ُ پوسد. دین آمده است به او بگوید تو که م میشوی و نه تو را گم میکنند و نه انسان میپوسد. اگر برای او ثابت شد که مرگ، از پوست به درآمدن است، نه پوسیدن و اگر برای او ثابت شد که انسان، ابدی است، به فکر ابدیت خویش است. اگر به فکر ابدی خویش میافتد، باید کالای ابدی تهیه کند؛ چون نمیپوسد و نمی میرد. آن حق است و صدق است و خیر.

همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس.شاگرد محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم

بنابراین، از دیرزمان در ادبیات ما بود که معقول را متخیل و متخیل را محسوس کنند، ولی سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است. اگر ایران اسلامی بتواند سینما را زنده کند، در وهله اول واژه بازی را طرد میکند. ما بازیگر نداریم، خردمندانند، هنرمندانند و حقیقتی را درک میکنند و حقیقتی را عرضه میکنند. دوم اینکه مطالب عقلی را خوب درک میکنند و هنر در این است که انسان بتواند معقول را متخیل کند. با درس خواندن و بحث کردن، نیمی از قضیه حل است، مثل سرایندگی و شاعر شدن. ذوق اینکه بتواند آن عقلی را خیالی کند، با درس و بحث حوزه و دانشگاه حاصل نمیشود، مثل اینکه سالیان متوالی درس بخواند، نظامی گنجوی، حافظ و سعدی نمیشود. آن ذوق سرایندگی چیز دیگری است که در همه نیست. انسان هر چه مشاطیگری بکند، یوسف نمیشود؛ چون آن یک چیز دیگر است. اگر درس بخواند که هنرمند بشود، نمیشود؛ مثل اینکه درس بخواند که شاعر بشود، این نیست. ممکن است شعر حفظ بکند و در میز مشاعره بنشیند، ولی اینکه بتواند طبع روانی داشته باشد تا همه جذب بشوند، چنین نیست. پس کسی با مشاطهگری، یوسف نمیشود؛ با حفظ شعر، کسی سعدی و حافظ نمیشود؛ با بازی درآوردن، کسی هنرمند نمیشود، بلکه خلاقیتی لازم است که بتواند آن معارف عقلی را به صورت خیال درآورد؛ همان کاری که کلیله و دمنه کرده، منتها در سطح بالاتر که هزار سال بالاتر از اوست. مطلب بعدی آن است که 26 ماده ای را که در این همایش داشتید، مرور کردم. اول اینکه دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟ بیان کردند یک شیری بود و یک گاوی بود و گوسفندی بود. برای اینکه هر سه را ببلعد، بین هر سه اختلاف انداخت و اتحاد را از اینها گرفت و تکتک اینها را خورد. این به طور یقین، دینی است. حفظ وحدت، حفظ انسجام جامعه و پرهیز از اختلاف، مسائلی است که انسان بر انجام آنها توانایی دارد و همواره یک چیز روشن و شفافی است. حالا که بخواهد آیه قرآنی را به صورت قصهای نظیر فیلم حضرت یوسف یا فیلم وجود مبارک پیامبر اکرم9 یا داستان حضرت علی7 در بیاورد، این کارها البته تخصص دینی میخواهد، ولی بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که برای ما شفاف و روشن است. برای مثال، انسان حرفی نزند که دیگری به بیراهه برود یا راه فرد دیگری را ببندد یا رومیزی و زیر میزی نگیرد. بیان نورانی حضرت علی7 را که می گوید رشوه، لجن است، میتواند بگوید. ما همچنین باور نکردیم که گناه بدبوست و بویش یک وقتی درمیآید، خیال می کردیم که افسانه است. در روایتی از حضرت علی7 هست که آن بزرگوار به کسی که زیر لباسش به عنوان رشوه، حلوای شیرین آورده بود، فرمود: اگر صدقه باشد، به ما نمیرسد و اگر قصد رشوه دار ی )مختبٌط انت(، مگر دیوانه ای؟ رشوه، سم است و بوی بد دارد و بالاخره انسان را رسوا میکند. ما خیال میکنیم رسوایی زیرمیزی و رومیزی این است که بعد از دو سال، یک کسی در روزنامه بنویسد و انسان رسوا بشود؛ این نیست. اگر کسی یک مشت زباله را در جیب دارد، بالاخره ا گر قایم هم کند، بویش درمیآید. ما باید باور کنیم این رومیزی و زیرمیزی و به عنوان رشوه، زباله است. گوشهای از این حرفها در سریال حضرت یوسف گذشت. خود یوسف در مصر، پیراهنش را به یک مسئول داد و گفت پیش پدرم ببر که چشم نابینایش بینا میشود. گفته اند فاصله مصر و کنعان هم هشتاد فرسخ هست. تا از دروازه مصر حرکت کردند، یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد. با جمله اسمیه گفت: »انی لاجد ریح یوسف لولا ان تقندون.« این بو شنیدن یعنی چه؟ آیا این افسانه است؟

سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است

همانگونه که چشم ظاهری، گوش ظاهری و یک شامه ظاهری داریم، وقتی خوابیدیم، چیزهایی را میبینیم، می شنویم و استشمام میکنیم. آنان که پر بخورند، در فضای خودشان خواب میبینند؟ آنان که ملکوتی اندیش هستند، خواب بیرونی میبینند. رؤیای صادقه حق است. ما با کدام بدن مسافرت میکنیم؟ کسی که غذای طیب و طاهر خورده، کم خورده، با عبادت خوابیده، خواب میبیند که حرم رفته یا مشهد رفته و فلان جا، مشکل کسی ر ا حل کرده است. این بدن در بستر است. پس با کدام بدن مسافرت کرده است؟ همه ما در مدت عمرمان یا خواب صادقه دیدیم یا رؤیای صادقه دیگری را شنیدیم. موقعی که این بدن پوسید، با آن بدن، زنده هستیم که همه ما آن بدن را تجربه کردیم. آن بدن به فاصله هشتاد فرسخی هم بو استشمام میکند، هم میبیند و هم به طرفة العینی میرود. کسی که خواب دیده به ّف شده است، خودش را در مشهد می مشهد مشر بیند، در نجف یا غرب و شرق میبیند، ما با او زنده هستیم. این نموداری از ما است که بعد از مرگ همانیم. مرحوم کلینی نقل میکند که بشر اولی میخوابید، ولی خواب نمیدید. انبیا می گفتند که بعد از مرگ خبری هست، اطاعت کنید، بیراهه نروید و راه کسی را نبندید و خلاف نکنید. آنها میگفتند اگر ما دستور خداوند و پیامبر را گوش بدهیم، چه می شود؟ میگفتند بهشتی هست، جهنمی هست، حسابی است، کتابی هست. اینها انکارشان بیشتر میشد و میگفتند انسان که میمیرد، میپوسد و تمام میشود. مردههای قبرستان برنگشتهاند و برنمیگردند. کم کم خدا، رؤیا را نصیب اینها کرد. اینها آمدند پیش انبیا و گفتند: اینها چیست که وقتی خوابیدیم، خواب میبینیم. انبیا فرمودند: اینها نمونه هایی از چیزهایی است که ما به شما میگوییم. اگر این بدن لاشه شد و به خاک سپردند، با آن بدن محشور هستید و اگر گفتند قبر و برزخ، این لاشه نیست. کمکم اینها فهمیدند که حسابی و کتابی هست. اگر این شد، ما با آن شامه استشمام میکنیم. حضرت علی7 فرمود: این لجنی که آوردی، خیلی بدبوست. حضرت وقتی میفرماید: »لو کشفت غطا ما الزدت یقینا«، بو را هم استشمام میکند. فرمود: آنچه در لباس داری؛ یعنی حلوای شیرین، بگویم مثال چیست؟ سپس فرمود: اگر غذایی را یک مار بزرگ )افعی( بخورد، دوباره بالا بیاورد، بالاآورده این افعی را کسی خمیر کند، آیا هیچ آدم عاقلی رغبت میکند به این لب بزند؟ گفت: نه. گفت: آنچه تو زیر لباس داری، همین است. انسان، بالاآورده خودش را نمیخورد، چه برسد به بالا آورده مار که دو بار از مسیر افعی گذشته است. معنای رشوه همین است. اینکه شما میبینید مفاسد اقتصادی و مشکلات اقتصادی دامنگیر فلان کشور شد و بالاخره به جایی هم نرسید، همین است. با لجن نمیشود کشور را اداره کرد و هنر می تواند این را بیان کند، کاملاً میتواند بیان کند. دینی بودن این مسائل هم آسان است و تخصص نمیخواهد. انسان چند سال درس بخواند تا بفهمد که باطن رشوه، لجن است یا نه؟ اینها چیزهای روشنی است. مطالب عمیق فلسفی و فقهی که لازم نیست در فیلم ها بیاید، همین مسائل اخلاقی باید بیاید! حالا اگر هنرمند بخواهد قصص قرآنی را بیاورد، تخصص میخواهد. بنابراین، همانگونه که ما محسوس را متخیل میکنیم و سپس متخیل را معقول میکنیم، شما رهبران فکری و فرهنگی جامعه هم باید این راه و روش را داشته باشید. جهان امروز با تئاتر و سینما و فیلم زندگی میکند. گفتار و نوشتار، هنر سینما را ندارد؛ یعنی گفتار و نوشتار، امری تک بعدی است ولی وقتی به صورت صحنه درمیآید، هم گوش میشنود، هم چشم میبیند، هم ذایقه گفتند میگسار معروفی به ساقیاش میگفت: آنچه در ساغر داری و به من می دهی، این (. گفتند: شما که می ٌ قدح را پر کن و به من بگو این شراب است )و قل لی هی خمر دانی این شراب است، چرا من بگویم این شراب است؟ گفت: من میبینم این شراب است، بوی شراب را هم استشمام میکنم، طعم شراب هم به ذایقه من میرسد، ولی میخواهم گوشم لذت ببرد. وقتی گفتی شراب است، من لذت میبرم. الان سینما این است؛ یعنی چشم و گوش را تأمین میکند

همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس.شاگرد محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم

بنابراین، از دیرزمان در ادبیات ما بود که معقول را متخیل و متخیل را محسوس کنند، ولی سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است. اگر ایران اسلامی بتواند سینما را زنده کند، در وهله اول واژه بازی را طرد میکند. ما بازیگر نداریم، خردمندانند، هنرمندانند و حقیقتی را درک میکنند و حقیقتی را عرضه میکنند. دوم اینکه مطالب عقلی را خوب درک میکنند و هنر در این است که انسان بتواند معقول را متخیل کند. با درس خواندن و بحث کردن، نیمی از قضیه حل است، مثل سرایندگی و شاعر شدن. ذوق اینکه بتواند آن عقلی را خیالی کند، با درس و بحث حوزه و دانشگاه حاصل نمیشود، مثل اینکه سالیان متوالی درس بخواند، نظامی گنجوی، حافظ و سعدی نمیشود. آن ذوق سرایندگی چیز دیگری است که در همه نیست. انسان هر چه مشاطیگری بکند، یوسف نمیشود؛ چون آن یک چیز دیگر است. اگر درس بخواند که هنرمند بشود، نمیشود؛ مثل اینکه درس بخواند که شاعر بشود، این نیست. ممکن است شعر حفظ بکند و در میز مشاعره بنشیند، ولی اینکه بتواند طبع روانی داشته باشد تا همه جذب بشوند، چنین نیست. پس کسی با مشاطهگری، یوسف نمیشود؛ با حفظ شعر، کسی سعدی و حافظ نمیشود؛ با بازی درآوردن، کسی هنرمند نمیشود، بلکه خلاقیتی لازم است که بتواند آن معارف عقلی را به صورت خیال درآورد؛ همان کاری که کلیله و دمنه کرده، منتها در سطح بالاتر که هزار سال بالاتر از اوست. مطلب بعدی آن است که 26 ماده ای را که در این همایش داشتید، مرور کردم. اول اینکه دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟ بیان کردند یک شیری بود و یک گاوی بود و گوسفندی بود. برای اینکه هر سه را ببلعد، بین هر سه اختلاف انداخت و اتحاد را از اینها گرفت و تکتک اینها را خورد. این به طور یقین، دینی است. حفظ وحدت، حفظ انسجام جامعه و پرهیز از اختلاف، مسائلی است که انسان بر انجام آنها توانایی دارد و همواره یک چیز روشن و شفافی است. حالا که بخواهد آیه قرآنی را به صورت قصهای نظیر فیلم حضرت یوسف یا فیلم وجود مبارک پیامبر اکرم9 یا داستان حضرت علی7 در بیاورد، این کارها البته تخصص دینی میخواهد، ولی بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که برای ما شفاف و روشن است. برای مثال، انسان حرفی نزند که دیگری به بیراهه برود یا راه فرد دیگری را ببندد یا رومیزی و زیر میزی نگیرد. بیان نورانی حضرت علی7 را که می گوید رشوه، لجن است، میتواند بگوید. ما همچنین باور نکردیم که گناه بدبوست و بویش یک وقتی درمیآید، خیال می کردیم که افسانه است. در روایتی از حضرت علی7 هست که آن بزرگوار به کسی که زیر لباسش به عنوان رشوه، حلوای شیرین آورده بود، فرمود: اگر صدقه باشد، به ما نمیرسد و اگر قصد رشوه دار ی )مختبٌط انت(، مگر دیوانه ای؟ رشوه، سم است و بوی بد دارد و بالاخره انسان را رسوا میکند. ما خیال میکنیم رسوایی زیرمیزی و رومیزی این است که بعد از دو سال، یک کسی در روزنامه بنویسد و انسان رسوا بشود؛ این نیست. اگر کسی یک مشت زباله را در جیب دارد، بالاخره ا گر قایم هم کند، بویش درمیآید. ما باید باور کنیم این رومیزی و زیرمیزی و به عنوان رشوه، زباله است. گوشهای از این حرفها در سریال حضرت یوسف گذشت. خود یوسف در مصر، پیراهنش را به یک مسئول داد و گفت پیش پدرم ببر که چشم نابینایش بینا میشود. گفته اند فاصله مصر و کنعان هم هشتاد فرسخ هست. تا از دروازه مصر حرکت کردند، یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد. با جمله اسمیه گفت: »انی لاجد ریح یوسف لولا ان تقندون.« این بو شنیدن یعنی چه؟ آیا این افسانه است؟

سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است

همانگونه که چشم ظاهری، گوش ظاهری و یک شامه ظاهری داریم، وقتی خوابیدیم، چیزهایی را میبینیم، می شنویم و استشمام میکنیم. آنان که پر بخورند، در فضای خودشان خواب میبینند؟ آنان که ملکوتی اندیش هستند، خواب بیرونی میبینند. رؤیای صادقه حق است. ما با کدام بدن مسافرت میکنیم؟ کسی که غذای طیب و طاهر خورده، کم خورده، با عبادت خوابیده، خواب میبیند که حرم رفته یا مشهد رفته و فلان جا، مشکل کسی ر ا حل کرده است. این بدن در بستر است. پس با کدام بدن مسافرت کرده است؟ همه ما در مدت عمرمان یا خواب صادقه دیدیم یا رؤیای صادقه دیگری را شنیدیم. موقعی که این بدن پوسید، با آن بدن، زنده هستیم که همه ما آن بدن را تجربه کردیم. آن بدن به فاصله هشتاد فرسخی هم بو استشمام میکند، هم میبیند و هم به طرفة العینی میرود. کسی که خواب دیده به ّف شده است، خودش را در مشهد می مشهد مشر بیند، در نجف یا غرب و شرق میبیند، ما با او زنده هستیم. این نموداری از ما است که بعد از مرگ همانیم. مرحوم کلینی نقل میکند که بشر اولی میخوابید، ولی خواب نمیدید. انبیا می گفتند که بعد از مرگ خبری هست، اطاعت کنید، بیراهه نروید و راه کسی را نبندید و خلاف نکنید. آنها میگفتند اگر ما دستور خداوند و پیامبر را گوش بدهیم، چه می شود؟ میگفتند بهشتی هست، جهنمی هست، حسابی است، کتابی هست. اینها انکارشان بیشتر میشد و میگفتند انسان که میمیرد، میپوسد و تمام میشود. مردههای قبرستان برنگشتهاند و برنمیگردند. کم کم خدا، رؤیا را نصیب اینها کرد. اینها آمدند پیش انبیا و گفتند: اینها چیست که وقتی خوابیدیم، خواب میبینیم. انبیا فرمودند: اینها نمونه هایی از چیزهایی است که ما به شما میگوییم. اگر این بدن لاشه شد و به خاک سپردند، با آن بدن محشور هستید و اگر گفتند قبر و برزخ، این لاشه نیست. کمکم اینها فهمیدند که حسابی و کتابی هست. اگر این شد، ما با آن شامه استشمام میکنیم. حضرت علی7 فرمود: این لجنی که آوردی، خیلی بدبوست. حضرت وقتی میفرماید: »لو کشفت غطا ما الزدت یقینا«، بو را هم استشمام میکند. فرمود: آنچه در لباس داری؛ یعنی حلوای شیرین، بگویم مثال چیست؟ سپس فرمود: اگر غذایی را یک مار بزرگ )افعی( بخورد، دوباره بالا بیاورد، بالاآورده این افعی را کسی خمیر کند، آیا هیچ آدم عاقلی رغبت میکند به این لب بزند؟ گفت: نه. گفت: آنچه تو زیر لباس داری، همین است. انسان، بالاآورده خودش را نمیخورد، چه برسد به بالا آورده مار که دو بار از مسیر افعی گذشته است. معنای رشوه همین است. اینکه شما میبینید مفاسد اقتصادی و مشکلات اقتصادی دامنگیر فلان کشور شد و بالاخره به جایی هم نرسید، همین است. با لجن نمیشود کشور را اداره کرد و هنر می تواند این را بیان کند، کاملاً میتواند بیان کند. دینی بودن این مسائل هم آسان است و تخصص نمیخواهد. انسان چند سال درس بخواند تا بفهمد که باطن رشوه، لجن است یا نه؟ اینها چیزهای روشنی است. مطالب عمیق فلسفی و فقهی که لازم نیست در فیلم ها بیاید، همین مسائل اخلاقی باید بیاید! حالا اگر هنرمند بخواهد قصص قرآنی را بیاورد، تخصص میخواهد. بنابراین، همانگونه که ما محسوس را متخیل میکنیم و سپس متخیل را معقول میکنیم، شما رهبران فکری و فرهنگی جامعه هم باید این راه و روش را داشته باشید. جهان امروز با تئاتر و سینما و فیلم زندگی میکند. گفتار و نوشتار، هنر سینما را ندارد؛ یعنی گفتار و نوشتار، امری تک بعدی است ولی وقتی به صورت صحنه درمیآید، هم گوش میشنود، هم چشم میبیند، هم ذایقه گفتند میگسار معروفی به ساقیاش میگفت: آنچه در ساغر داری و به من می دهی، این (. گفتند: شما که می ٌ قدح را پر کن و به من بگو این شراب است )و قل لی هی خمر دانی این شراب است، چرا من بگویم این شراب است؟ گفت: من میبینم این شراب است، بوی شراب را هم استشمام میکنم، طعم شراب هم به ذایقه من میرسد، ولی میخواهم گوشم لذت ببرد. وقتی گفتی شراب است، من لذت میبرم. الان سینما این است؛ یعنی چشم و گوش را تأمین میکند

همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس.شاگرد محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم

بنابراین، از دیرزمان در ادبیات ما بود که معقول را متخیل و متخیل را محسوس کنند، ولی سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است. اگر ایران اسلامی بتواند سینما را زنده کند، در وهله اول واژه بازی را طرد میکند. ما بازیگر نداریم، خردمندانند، هنرمندانند و حقیقتی را درک میکنند و حقیقتی را عرضه میکنند. دوم اینکه مطالب عقلی را خوب درک میکنند و هنر در این است که انسان بتواند معقول را متخیل کند. با درس خواندن و بحث کردن، نیمی از قضیه حل است، مثل سرایندگی و شاعر شدن. ذوق اینکه بتواند آن عقلی را خیالی کند، با درس و بحث حوزه و دانشگاه حاصل نمیشود، مثل اینکه سالیان متوالی درس بخواند، نظامی گنجوی، حافظ و سعدی نمیشود. آن ذوق سرایندگی چیز دیگری است که در همه نیست. انسان هر چه مشاطیگری بکند، یوسف نمیشود؛ چون آن یک چیز دیگر است. اگر درس بخواند که هنرمند بشود، نمیشود؛ مثل اینکه درس بخواند که شاعر بشود، این نیست. ممکن است شعر حفظ بکند و در میز مشاعره بنشیند، ولی اینکه بتواند طبع روانی داشته باشد تا همه جذب بشوند، چنین نیست. پس کسی با مشاطهگری، یوسف نمیشود؛ با حفظ شعر، کسی سعدی و حافظ نمیشود؛ با بازی درآوردن، کسی هنرمند نمیشود، بلکه خلاقیتی لازم است که بتواند آن معارف عقلی را به صورت خیال درآورد؛ همان کاری که کلیله و دمنه کرده، منتها در سطح بالاتر که هزار سال بالاتر از اوست. مطلب بعدی آن است که 26 ماده ای را که در این همایش داشتید، مرور کردم. اول اینکه دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟ بیان کردند یک شیری بود و یک گاوی بود و گوسفندی بود. برای اینکه هر سه را ببلعد، بین هر سه اختلاف انداخت و اتحاد را از اینها گرفت و تکتک اینها را خورد. این به طور یقین، دینی است. حفظ وحدت، حفظ انسجام جامعه و پرهیز از اختلاف، مسائلی است که انسان بر انجام آنها توانایی دارد و همواره یک چیز روشن و شفافی است. حالا که بخواهد آیه قرآنی را به صورت قصهای نظیر فیلم حضرت یوسف یا فیلم وجود مبارک پیامبر اکرم9 یا داستان حضرت علی7 در بیاورد، این کارها البته تخصص دینی میخواهد، ولی بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که برای ما شفاف و روشن است. برای مثال، انسان حرفی نزند که دیگری به بیراهه برود یا راه فرد دیگری را ببندد یا رومیزی و زیر میزی نگیرد. بیان نورانی حضرت علی7 را که می گوید رشوه، لجن است، میتواند بگوید. ما همچنین باور نکردیم که گناه بدبوست و بویش یک وقتی درمیآید، خیال می کردیم که افسانه است. در روایتی از حضرت علی7 هست که آن بزرگوار به کسی که زیر لباسش به عنوان رشوه، حلوای شیرین آورده بود، فرمود: اگر صدقه باشد، به ما نمیرسد و اگر قصد رشوه دار ی )مختبٌط انت(، مگر دیوانه ای؟ رشوه، سم است و بوی بد دارد و بالاخره انسان را رسوا میکند. ما خیال میکنیم رسوایی زیرمیزی و رومیزی این است که بعد از دو سال، یک کسی در روزنامه بنویسد و انسان رسوا بشود؛ این نیست. اگر کسی یک مشت زباله را در جیب دارد، بالاخره ا گر قایم هم کند، بویش درمیآید. ما باید باور کنیم این رومیزی و زیرمیزی و به عنوان رشوه، زباله است. گوشهای از این حرفها در سریال حضرت یوسف گذشت. خود یوسف در مصر، پیراهنش را به یک مسئول داد و گفت پیش پدرم ببر که چشم نابینایش بینا میشود. گفته اند فاصله مصر و کنعان هم هشتاد فرسخ هست. تا از دروازه مصر حرکت کردند، یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد. با جمله اسمیه گفت: »انی لاجد ریح یوسف لولا ان تقندون.« این بو شنیدن یعنی چه؟ آیا این افسانه است؟

سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است

همانگونه که چشم ظاهری، گوش ظاهری و یک شامه ظاهری داریم، وقتی خوابیدیم، چیزهایی را میبینیم، می شنویم و استشمام میکنیم. آنان که پر بخورند، در فضای خودشان خواب میبینند؟ آنان که ملکوتی اندیش هستند، خواب بیرونی میبینند. رؤیای صادقه حق است. ما با کدام بدن مسافرت میکنیم؟ کسی که غذای طیب و طاهر خورده، کم خورده، با عبادت خوابیده، خواب میبیند که حرم رفته یا مشهد رفته و فلان جا، مشکل کسی ر ا حل کرده است. این بدن در بستر است. پس با کدام بدن مسافرت کرده است؟ همه ما در مدت عمرمان یا خواب صادقه دیدیم یا رؤیای صادقه دیگری را شنیدیم. موقعی که این بدن پوسید، با آن بدن، زنده هستیم که همه ما آن بدن را تجربه کردیم. آن بدن به فاصله هشتاد فرسخی هم بو استشمام میکند، هم میبیند و هم به طرفة العینی میرود. کسی که خواب دیده به ّف شده است، خودش را در مشهد می مشهد مشر بیند، در نجف یا غرب و شرق میبیند، ما با او زنده هستیم. این نموداری از ما است که بعد از مرگ همانیم. مرحوم کلینی نقل میکند که بشر اولی میخوابید، ولی خواب نمیدید. انبیا می گفتند که بعد از مرگ خبری هست، اطاعت کنید، بیراهه نروید و راه کسی را نبندید و خلاف نکنید. آنها میگفتند اگر ما دستور خداوند و پیامبر را گوش بدهیم، چه می شود؟ میگفتند بهشتی هست، جهنمی هست، حسابی است، کتابی هست. اینها انکارشان بیشتر میشد و میگفتند انسان که میمیرد، میپوسد و تمام میشود. مردههای قبرستان برنگشتهاند و برنمیگردند. کم کم خدا، رؤیا را نصیب اینها کرد. اینها آمدند پیش انبیا و گفتند: اینها چیست که وقتی خوابیدیم، خواب میبینیم. انبیا فرمودند: اینها نمونه هایی از چیزهایی است که ما به شما میگوییم. اگر این بدن لاشه شد و به خاک سپردند، با آن بدن محشور هستید و اگر گفتند قبر و برزخ، این لاشه نیست. کمکم اینها فهمیدند که حسابی و کتابی هست. اگر این شد، ما با آن شامه استشمام میکنیم. حضرت علی7 فرمود: این لجنی که آوردی، خیلی بدبوست. حضرت وقتی میفرماید: »لو کشفت غطا ما الزدت یقینا«، بو را هم استشمام میکند. فرمود: آنچه در لباس داری؛ یعنی حلوای شیرین، بگویم مثال چیست؟ سپس فرمود: اگر غذایی را یک مار بزرگ )افعی( بخورد، دوباره بالا بیاورد، بالاآورده این افعی را کسی خمیر کند، آیا هیچ آدم عاقلی رغبت میکند به این لب بزند؟ گفت: نه. گفت: آنچه تو زیر لباس داری، همین است. انسان، بالاآورده خودش را نمیخورد، چه برسد به بالا آورده مار که دو بار از مسیر افعی گذشته است. معنای رشوه همین است. اینکه شما میبینید مفاسد اقتصادی و مشکلات اقتصادی دامنگیر فلان کشور شد و بالاخره به جایی هم نرسید، همین است. با لجن نمیشود کشور را اداره کرد و هنر می تواند این را بیان کند، کاملاً میتواند بیان کند. دینی بودن این مسائل هم آسان است و تخصص نمیخواهد. انسان چند سال درس بخواند تا بفهمد که باطن رشوه، لجن است یا نه؟ اینها چیزهای روشنی است. مطالب عمیق فلسفی و فقهی که لازم نیست در فیلم ها بیاید، همین مسائل اخلاقی باید بیاید! حالا اگر هنرمند بخواهد قصص قرآنی را بیاورد، تخصص میخواهد. بنابراین، همانگونه که ما محسوس را متخیل میکنیم و سپس متخیل را معقول میکنیم، شما رهبران فکری و فرهنگی جامعه هم باید این راه و روش را داشته باشید. جهان امروز با تئاتر و سینما و فیلم زندگی میکند. گفتار و نوشتار، هنر سینما را ندارد؛ یعنی گفتار و نوشتار، امری تک بعدی است ولی وقتی به صورت صحنه درمیآید، هم گوش میشنود، هم چشم میبیند، هم ذایقه گفتند میگسار معروفی به ساقیاش میگفت: آنچه در ساغر داری و به من می دهی، این (. گفتند: شما که می ٌ قدح را پر کن و به من بگو این شراب است )و قل لی هی خمر دانی این شراب است، چرا من بگویم این شراب است؟ گفت: من میبینم این شراب است، بوی شراب را هم استشمام میکنم، طعم شراب هم به ذایقه من میرسد، ولی میخواهم گوشم لذت ببرد. وقتی گفتی شراب است، من لذت میبرم. الان سینما این است؛ یعنی چشم و گوش را تأمین میکند

همه علما و دانشمندان، معقول را متخیل میکنند، بعد متخیل را محسوس.شاگرد محسوس را متخیل میکند. سپس آن متخیل را معقول میکند و میشود حکیم

بنابراین، از دیرزمان در ادبیات ما بود که معقول را متخیل و متخیل را محسوس کنند، ولی سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است. اگر ایران اسلامی بتواند سینما را زنده کند، در وهله اول واژه بازی را طرد میکند. ما بازیگر نداریم، خردمندانند، هنرمندانند و حقیقتی را درک میکنند و حقیقتی را عرضه میکنند. دوم اینکه مطالب عقلی را خوب درک میکنند و هنر در این است که انسان بتواند معقول را متخیل کند. با درس خواندن و بحث کردن، نیمی از قضیه حل است، مثل سرایندگی و شاعر شدن. ذوق اینکه بتواند آن عقلی را خیالی کند، با درس و بحث حوزه و دانشگاه حاصل نمیشود، مثل اینکه سالیان متوالی درس بخواند، نظامی گنجوی، حافظ و سعدی نمیشود. آن ذوق سرایندگی چیز دیگری است که در همه نیست. انسان هر چه مشاطیگری بکند، یوسف نمیشود؛ چون آن یک چیز دیگر است. اگر درس بخواند که هنرمند بشود، نمیشود؛ مثل اینکه درس بخواند که شاعر بشود، این نیست. ممکن است شعر حفظ بکند و در میز مشاعره بنشیند، ولی اینکه بتواند طبع روانی داشته باشد تا همه جذب بشوند، چنین نیست. پس کسی با مشاطهگری، یوسف نمیشود؛ با حفظ شعر، کسی سعدی و حافظ نمیشود؛ با بازی درآوردن، کسی هنرمند نمیشود، بلکه خلاقیتی لازم است که بتواند آن معارف عقلی را به صورت خیال درآورد؛ همان کاری که کلیله و دمنه کرده، منتها در سطح بالاتر که هزار سال بالاتر از اوست. مطلب بعدی آن است که 26 ماده ای را که در این همایش داشتید، مرور کردم. اول اینکه دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟ بیان کردند یک شیری بود و یک گاوی بود و گوسفندی بود. برای اینکه هر سه را ببلعد، بین هر سه اختلاف انداخت و اتحاد را از اینها گرفت و تکتک اینها را خورد. این به طور یقین، دینی است. حفظ وحدت، حفظ انسجام جامعه و پرهیز از اختلاف، مسائلی است که انسان بر انجام آنها توانایی دارد و همواره یک چیز روشن و شفافی است. حالا که بخواهد آیه قرآنی را به صورت قصهای نظیر فیلم حضرت یوسف یا فیلم وجود مبارک پیامبر اکرم9 یا داستان حضرت علی7 در بیاورد، این کارها البته تخصص دینی میخواهد، ولی بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که برای ما شفاف و روشن است. برای مثال، انسان حرفی نزند که دیگری به بیراهه برود یا راه فرد دیگری را ببندد یا رومیزی و زیر میزی نگیرد. بیان نورانی حضرت علی7 را که می گوید رشوه، لجن است، میتواند بگوید. ما همچنین باور نکردیم که گناه بدبوست و بویش یک وقتی درمیآید، خیال می کردیم که افسانه است. در روایتی از حضرت علی7 هست که آن بزرگوار به کسی که زیر لباسش به عنوان رشوه، حلوای شیرین آورده بود، فرمود: اگر صدقه باشد، به ما نمیرسد و اگر قصد رشوه دار ی )مختبٌط انت(، مگر دیوانه ای؟ رشوه، سم است و بوی بد دارد و بالاخره انسان را رسوا میکند. ما خیال میکنیم رسوایی زیرمیزی و رومیزی این است که بعد از دو سال، یک کسی در روزنامه بنویسد و انسان رسوا بشود؛ این نیست. اگر کسی یک مشت زباله را در جیب دارد، بالاخره ا گر قایم هم کند، بویش درمیآید. ما باید باور کنیم این رومیزی و زیرمیزی و به عنوان رشوه، زباله است. گوشهای از این حرفها در سریال حضرت یوسف گذشت. خود یوسف در مصر، پیراهنش را به یک مسئول داد و گفت پیش پدرم ببر که چشم نابینایش بینا میشود. گفته اند فاصله مصر و کنعان هم هشتاد فرسخ هست. تا از دروازه مصر حرکت کردند، یعقوب بوی یوسف را استشمام کرد. با جمله اسمیه گفت: »انی لاجد ریح یوسف لولا ان تقندون.« این بو شنیدن یعنی چه؟ آیا این افسانه است؟

سینما که از غرب متولد شده، اصولاً پاکوتاه متولد شده است و اگر ایمان اسلامی بتواند او را به اندازه انسانی رشد بدهد، این تولید یک فن است، نه تولید یک فیلم؛ یک علمی را زنده کرده، خیلی کار کرده است

همانگونه که چشم ظاهری، گوش ظاهری و یک شامه ظاهری داریم، وقتی خوابیدیم، چیزهایی را میبینیم، می شنویم و استشمام میکنیم. آنان که پر بخورند، در فضای خودشان خواب میبینند؟ آنان که ملکوتی اندیش هستند، خواب بیرونی میبینند. رؤیای صادقه حق است. ما با کدام بدن مسافرت میکنیم؟ کسی که غذای طیب و طاهر خورده، کم خورده، با عبادت خوابیده، خواب میبیند که حرم رفته یا مشهد رفته و فلان جا، مشکل کسی ر ا حل کرده است. این بدن در بستر است. پس با کدام بدن مسافرت کرده است؟ همه ما در مدت عمرمان یا خواب صادقه دیدیم یا رؤیای صادقه دیگری را شنیدیم. موقعی که این بدن پوسید، با آن بدن، زنده هستیم که همه ما آن بدن را تجربه کردیم. آن بدن به فاصله هشتاد فرسخی هم بو استشمام میکند، هم میبیند و هم به طرفة العینی میرود. کسی که خواب دیده به ّف شده است، خودش را در مشهد می مشهد مشر بیند، در نجف یا غرب و شرق میبیند، ما با او زنده هستیم. این نموداری از ما است که بعد از مرگ همانیم. مرحوم کلینی نقل میکند که بشر اولی میخوابید، ولی خواب نمیدید. انبیا می گفتند که بعد از مرگ خبری هست، اطاعت کنید، بیراهه نروید و راه کسی را نبندید و خلاف نکنید. آنها میگفتند اگر ما دستور خداوند و پیامبر را گوش بدهیم، چه می شود؟ میگفتند بهشتی هست، جهنمی هست، حسابی است، کتابی هست. اینها انکارشان بیشتر میشد و میگفتند انسان که میمیرد، میپوسد و تمام میشود. مردههای قبرستان برنگشتهاند و برنمیگردند. کم کم خدا، رؤیا را نصیب اینها کرد. اینها آمدند پیش انبیا و گفتند: اینها چیست که وقتی خوابیدیم، خواب میبینیم. انبیا فرمودند: اینها نمونه هایی از چیزهایی است که ما به شما میگوییم. اگر این بدن لاشه شد و به خاک سپردند، با آن بدن محشور هستید و اگر گفتند قبر و برزخ، این لاشه نیست. کمکم اینها فهمیدند که حسابی و کتابی هست. اگر این شد، ما با آن شامه استشمام میکنیم. حضرت علی7 فرمود: این لجنی که آوردی، خیلی بدبوست. حضرت وقتی میفرماید: »لو کشفت غطا ما الزدت یقینا«، بو را هم استشمام میکند. فرمود: آنچه در لباس داری؛ یعنی حلوای شیرین، بگویم مثال چیست؟ سپس فرمود: اگر غذایی را یک مار بزرگ )افعی( بخورد، دوباره بالا بیاورد، بالاآورده این افعی را کسی خمیر کند، آیا هیچ آدم عاقلی رغبت میکند به این لب بزند؟ گفت: نه. گفت: آنچه تو زیر لباس داری، همین است. انسان، بالاآورده خودش را نمیخورد، چه برسد به بالا آورده مار که دو بار از مسیر افعی گذشته است. معنای رشوه همین است. اینکه شما میبینید مفاسد اقتصادی و مشکلات اقتصادی دامنگیر فلان کشور شد و بالاخره به جایی هم نرسید، همین است. با لجن نمیشود کشور را اداره کرد و هنر می تواند این را بیان کند، کاملاً میتواند بیان کند. دینی بودن این مسائل هم آسان است و تخصص نمیخواهد. انسان چند سال درس بخواند تا بفهمد که باطن رشوه، لجن است یا نه؟ اینها چیزهای روشنی است. مطالب عمیق فلسفی و فقهی که لازم نیست در فیلم ها بیاید، همین مسائل اخلاقی باید بیاید! حالا اگر هنرمند بخواهد قصص قرآنی را بیاورد، تخصص میخواهد. بنابراین، همانگونه که ما محسوس را متخیل میکنیم و سپس متخیل را معقول میکنیم، شما رهبران فکری و فرهنگی جامعه هم باید این راه و روش را داشته باشید. جهان امروز با تئاتر و سینما و فیلم زندگی میکند. گفتار و نوشتار، هنر سینما را ندارد؛ یعنی گفتار و نوشتار، امری تک بعدی است ولی وقتی به صورت صحنه درمیآید، هم گوش میشنود، هم چشم میبیند، هم ذایقه گفتند میگسار معروفی به ساقیاش میگفت: آنچه در ساغر داری و به من می دهی، این (. گفتند: شما که می ٌ قدح را پر کن و به من بگو این شراب است )و قل لی هی خمر دانی این شراب است، چرا من بگویم این شراب است؟ گفت: من میبینم این شراب است، بوی شراب را هم استشمام میکنم، طعم شراب هم به ذایقه من میرسد، ولی میخواهم گوشم لذت ببرد. وقتی گفتی شراب است، من لذت میبرم. الان سینما این است؛ یعنی چشم و گوش را تأمین میکند.

دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟

هندسه فضایی وقتی رشد کرد که این دستسازهای هنر ی رشد کرد. پیشتر که مسئله ُاقلیدوسی را میخواندیم، درک ُکره خیلی سخت بود؛ برای اینکه آن استاد که روی کاغذ دایره میکشید، ما کره تحویلش می دادیم یا اگر مربع میکشید، ما باید مکعب میفهمیدیم، برای اینکه فضا سه بعدی بود، یک بعد دیگر که در سطح نمیآمد و با دو لبخند جهان را میدیدیم. ولی الان که این ترسیم شد، ابزار ساخته شد. سه بعدی هندسه فضایی خیلی رشد کرده است و آدم هر سه بعد را میبیند. طول و عرض و عمق را میبیند و طول و عرض و ارتفاع را می بیند. بنابراین، اول اینکه خواهش میکنیم مسئله بازی را بردارید و خودمان هم بازیگر نباشیم. جهان الان غرق فساد است و چشم جهان هم به هنر است. درست است کتاب، سخنرانی و مسجد و حسینیه در قشری از مردم اثر میگذارد، ولی سینما حرف اول را میزند، به شرطی که خودش را آلوده نکند. در پاسخ به اینکه چه جور جهان غرق فساد است؟ باید گفت شما ببینید بودجه های نظامی بسیاری از کشورها الان آشکار هست. قسمت مهم بودجه کره زمین، صرف آدم کشی است. تنها خاورمیانه که نیست. کارخانه های سلاحسازی و آدمکشی، هواپیماهای شکاری بمبافکن و افسران دانشکده ها و پژوهشکده های آدمکش سه شیفته کار می کنند که البته بیست درصد از آن صرف رذایل اخلاقی است. از یک نگاه، سی درصد آن صرف خوراک و پوشاک مردم میشود و هفتاد درصد بودجه هدر میرود. هنر باید این امر را اصلاح کند. جمعیت عالمان دین، کلیساها، کنیسهها، مسجدها و حسینیه ها، گروه اندکی هستند. مردم شبانهروز با رسانه رسمی کشورها سر و کار دارند که اگر طاهر باشند، هم خودش را نجات میدهد و هم امت را اصلاح میکند. این سخن هم که میبینید بزرگانی فرموده اند صورت مبارک معصومان: در فیلمها دیده نشود، پیش از این در تعزیه ها دیده می شد، ولی او اهل نماز شب بود. پس همه بعد از تعزیه می رفتند و می گفتند این بچه را دم بزن، دعا بکن، پشت سر او نماز جماعت میخواندنداگر هنر جایگاه اصلی خودش را پیدا کند، آن وقت خیلی از مسائل حل میشود. بنابراین، رسالت شما خیلی مهم است. باید خود را هنرمند بدانید، نه بازیگر و پایه این هنر را بلند کنید و به سمت معقول بروید. باید جامعه را با عقلانیت اداره میکنید، نه با خیال. در خلال دیداری هم که با بعضی از همکاران شما داشتم، بیان کردم که بهترین راه، عدل محوری است، نه اعتدال محوری. اعتدال چیز بسیار پست و بدی است. اعتدال همان است که سرمایهداران غرب میگویند ما مأمور به عدل نیستیم، بلکه ما مأمور به اعتدالیم. اعتدال یعنی تقاضا و عرضه و هرچه مردم می خواهند، ما باید تولید کنیم؛ ولی عدل یعنی هرچه حق است، تولید کنیم. اگر هرچه مردم می خواهند تولید کنیم، می شود تقاضا و عرضه. بدین ترتیب، بین هنر با کالافروشی فرقی نیست. ما نباید بگوییم تقاضا و عرضه چیست، باید ببینیم نیاز واقعی فطری جامعه چیست و فساد اخلاقی را با چه چیزی میشود اصلاح کرد. انشاءهللا خداوند همه شما را موفق بدارد و بتوانید این هنر را احیا کنید و به برکت جمهوری اسلامی، آنهایی که متولیان اصلی هنر و سینما بودند، از شما یاد بگیرند؛ به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

هندسه فضایی وقتی رشد کرد که این دستسازهای هنر ی رشد کرد. پیشتر که مسئله ُاقلیدوسی را میخواندیم، درک ُکره خیلی سخت بود؛ برای اینکه آن استاد که روی کاغذ دایره میکشید، ما کره تحویلش می دادیم یا اگر مربع میکشید، ما باید مکعب میفهمیدیم، برای اینکه فضا سه بعدی بود، یک بعد دیگر که در سطح نمیآمد و با دو لبخند جهان را میدیدیم. ولی الان که این ترسیم شد، ابزار ساخته شد. سه بعدی هندسه فضایی خیلی رشد کرده است و آدم هر سه بعد را میبیند. طول و عرض و عمق را میبیند و طول و عرض و ارتفاع را می بیند. بنابراین، اول اینکه خواهش میکنیم مسئله بازی را بردارید و خودمان هم بازیگر نباشیم. جهان الان غرق فساد است و چشم جهان هم به هنر است. درست است کتاب، سخنرانی و مسجد و حسینیه در قشری از مردم اثر میگذارد، ولی سینما حرف اول را میزند، به شرطی که خودش را آلوده نکند. در پاسخ به اینکه چه جور جهان غرق فساد است؟ باید گفت شما ببینید بودجه های نظامی بسیاری از کشورها الان آشکار هست. قسمت مهم بودجه کره زمین، صرف آدم کشی است. تنها خاورمیانه که نیست. کارخانه های سلاحسازی و آدمکشی، هواپیماهای شکاری بمبافکن و افسران دانشکده ها و پژوهشکده های آدمکش سه شیفته کار می کنند که البته بیست درصد از آن صرف رذایل اخلاقی است. از یک نگاه، سی درصد آن صرف خوراک و پوشاک مردم میشود و هفتاد درصد بودجه هدر میرود. هنر باید این امر را اصلاح کند. جمعیت عالمان دین، کلیساها، کنیسهها، مسجدها و حسینیه ها، گروه اندکی هستند. مردم شبانهروز با رسانه رسمی کشورها سر و کار دارند که اگر طاهر باشند، هم خودش را نجات میدهد و هم امت را اصلاح میکند. این سخن هم که میبینید بزرگانی فرموده اند صورت مبارک معصومان: در فیلمها دیده نشود، پیش از این در تعزیه ها دیده می شد، ولی او اهل نماز شب بود. پس همه بعد از تعزیه می رفتند و می گفتند این بچه را دم بزن، دعا بکن، پشت سر او نماز جماعت میخواندند. اگر هنر جایگاه اصلی خودش را پیدا کند، آن وقت خیلی از مسائل حل میشود. بنابراین، رسالت شما خیلی مهم است. باید خود را هنرمند بدانید، نه بازیگر و پایه این هنر را بلند کنید و به سمت معقول بروید. باید جامعه را با عقلانیت اداره میکنید، نه با خیال. در خلال دیداری هم که با بعضی از همکاران شما داشتم، بیان کردم که بهترین راه، عدل محوری است، نه اعتدال محوری. اعتدال چیز بسیار پست و بدی است. اعتدال همان است که سرمایهداران غرب میگویند ما مأمور به عدل نیستیم، بلکه ما مأمور به اعتدالیم. اعتدال یعنی تقاضا و عرضه و هرچه مردم می خواهند، ما باید تولید کنیم؛ ولی عدل یعنی هرچه حق است، تولید کنیم. اگر هرچه مردم می خواهند تولید کنیم، می شود تقاضا و عرضه. بدین ترتیب، بین هنر با کالافروشی فرقی نیست. ما نباید بگوییم تقاضا و عرضه چیست، باید ببینیم نیاز واقعی فطری جامعه چیست و فساد اخلاقی را با چه چیزی میشود اصلاح کرد. انشاءهللا خداوند همه شما را موفق بدارد و بتوانید این هنر را احیا کنید و به برکت جمهوری اسلامی، آنهایی که متولیان اصلی هنر و سینما بودند، از شما یاد بگیرند؛ به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟

هندسه فضایی وقتی رشد کرد که این دستسازهای هنر ی رشد کرد. پیشتر که مسئله ُاقلیدوسی را میخواندیم، درک ُکره خیلی سخت بود؛ برای اینکه آن استاد که روی کاغذ دایره میکشید، ما کره تحویلش می دادیم یا اگر مربع میکشید، ما باید مکعب میفهمیدیم، برای اینکه فضا سه بعدی بود، یک بعد دیگر که در سطح نمیآمد و با دو لبخند جهان را میدیدیم. ولی الان که این ترسیم شد، ابزار ساخته شد. سه بعدی هندسه فضایی خیلی رشد کرده است و آدم هر سه بعد را میبیند. طول و عرض و عمق را میبیند و طول و عرض و ارتفاع را می بیند. بنابراین، اول اینکه خواهش میکنیم مسئله بازی را بردارید و خودمان هم بازیگر نباشیم. جهان الان غرق فساد است و چشم جهان هم به هنر است. درست است کتاب، سخنرانی و مسجد و حسینیه در قشری از مردم اثر میگذارد، ولی سینما حرف اول را میزند، به شرطی که خودش را آلوده نکند. در پاسخ به اینکه چه جور جهان غرق فساد است؟ باید گفت شما ببینید بودجه های نظامی بسیاری از کشورها الان آشکار هست. قسمت مهم بودجه کره زمین، صرف آدم کشی است. تنها خاورمیانه که نیست. کارخانه های سلاحسازی و آدمکشی، هواپیماهای شکاری بمبافکن و افسران دانشکده ها و پژوهشکده های آدمکش سه شیفته کار می کنند که البته بیست درصد از آن صرف رذایل اخلاقی است. از یک نگاه، سی درصد آن صرف خوراک و پوشاک مردم میشود و هفتاد درصد بودجه هدر میرود. هنر باید این امر را اصلاح کند. جمعیت عالمان دین، کلیساها، کنیسهها، مسجدها و حسینیه ها، گروه اندکی هستند. مردم شبانهروز با رسانه رسمی کشورها سر و کار دارند که اگر طاهر باشند، هم خودش را نجات میدهد و هم امت را اصلاح میکند. این سخن هم که میبینید بزرگانی فرموده اند صورت مبارک معصومان: در فیلمها دیده نشود، پیش از این در تعزیه ها دیده می شد، ولی او اهل نماز شب بود. پس همه بعد از تعزیه می رفتند و می گفتند این بچه را دم بزن، دعا بکن، پشت سر او نماز جماعت میخواندند. اگر هنر جایگاه اصلی خودش را پیدا کند، آن وقت خیلی از مسائل حل میشود. بنابراین، رسالت شما خیلی مهم است. باید خود را هنرمند بدانید، نه بازیگر و پایه این هنر را بلند کنید و به سمت معقول بروید. باید جامعه را با عقلانیت اداره میکنید، نه با خیال. در خلال دیداری هم که با بعضی از همکاران شما داشتم، بیان کردم که بهترین راه، عدل محوری است، نه اعتدال محوری. اعتدال چیز بسیار پست و بدی است. اعتدال همان است که سرمایهداران غرب میگویند ما مأمور به عدل نیستیم، بلکه ما مأمور به اعتدالیم. اعتدال یعنی تقاضا و عرضه و هرچه مردم می خواهند، ما باید تولید کنیم؛ ولی عدل یعنی هرچه حق است، تولید کنیم. اگر هرچه مردم می خواهند تولید کنیم، می شود تقاضا و عرضه. بدین ترتیب، بین هنر با کالافروشی فرقی نیست. ما نباید بگوییم تقاضا و عرضه چیست، باید ببینیم نیاز واقعی فطری جامعه چیست و فساد اخلاقی را با چه چیزی میشود اصلاح کرد. انشاءهللا خداوند همه شما را موفق بدارد و بتوانید این هنر را احیا کنید و به برکت جمهوری اسلامی، آنهایی که متولیان اصلی هنر و سینما بودند، از شما یاد بگیرند؛ به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟

هندسه فضایی وقتی رشد کرد که این دستسازهای هنر ی رشد کرد. پیشتر که مسئله ُاقلیدوسی را میخواندیم، درک ُکره خیلی سخت بود؛ برای اینکه آن استاد که روی کاغذ دایره میکشید، ما کره تحویلش می دادیم یا اگر مربع میکشید، ما باید مکعب میفهمیدیم، برای اینکه فضا سه بعدی بود، یک بعد دیگر که در سطح نمیآمد و با دو لبخند جهان را میدیدیم. ولی الان که این ترسیم شد، ابزار ساخته شد. سه بعدی هندسه فضایی خیلی رشد کرده است و آدم هر سه بعد را میبیند. طول و عرض و عمق را میبیند و طول و عرض و ارتفاع را می بیند. بنابراین، اول اینکه خواهش میکنیم مسئله بازی را بردارید و خودمان هم بازیگر نباشیم. جهان الان غرق فساد است و چشم جهان هم به هنر است. درست است کتاب، سخنرانی و مسجد و حسینیه در قشری از مردم اثر میگذارد، ولی سینما حرف اول را میزند، به شرطی که خودش را آلوده نکند. در پاسخ به اینکه چه جور جهان غرق فساد است؟ باید گفت شما ببینید بودجه های نظامی بسیاری از کشورها الان آشکار هست. قسمت مهم بودجه کره زمین، صرف آدم کشی است. تنها خاورمیانه که نیست. کارخانه های سلاحسازی و آدمکشی، هواپیماهای شکاری بمبافکن و افسران دانشکده ها و پژوهشکده های آدمکش سه شیفته کار می کنند که البته بیست درصد از آن صرف رذایل اخلاقی است. از یک نگاه، سی درصد آن صرف خوراک و پوشاک مردم میشود و هفتاد درصد بودجه هدر میرود. هنر باید این امر را اصلاح کند. جمعیت عالمان دین، کلیساها، کنیسهها، مسجدها و حسینیه ها، گروه اندکی هستند. مردم شبانهروز با رسانه رسمی کشورها سر و کار دارند که اگر طاهر باشند، هم خودش را نجات میدهد و هم امت را اصلاح میکند. این سخن هم که میبینید بزرگانی فرموده اند صورت مبارک معصومان: در فیلمها دیده نشود، پیش از این در تعزیه ها دیده می شد، ولی او اهل نماز شب بود. پس همه بعد از تعزیه می رفتند و می گفتند این بچه را دم بزن، دعا بکن، پشت سر او نماز جماعت میخواندند. اگر هنر جایگاه اصلی خودش را پیدا کند، آن وقت خیلی از مسائل حل میشود. بنابراین، رسالت شما خیلی مهم است. باید خود را هنرمند بدانید، نه بازیگر و پایه این هنر را بلند کنید و به سمت معقول بروید. باید جامعه را با عقلانیت اداره میکنید، نه با خیال. در خلال دیداری هم که با بعضی از همکاران شما داشتم، بیان کردم که بهترین راه، عدل محوری است، نه اعتدال محوری. اعتدال چیز بسیار پست و بدی است. اعتدال همان است که سرمایهداران غرب میگویند ما مأمور به عدل نیستیم، بلکه ما مأمور به اعتدالیم. اعتدال یعنی تقاضا و عرضه و هرچه مردم می خواهند، ما باید تولید کنیم؛ ولی عدل یعنی هرچه حق است، تولید کنیم. اگر هرچه مردم می خواهند تولید کنیم، می شود تقاضا و عرضه. بدین ترتیب، بین هنر با کالافروشی فرقی نیست. ما نباید بگوییم تقاضا و عرضه چیست، باید ببینیم نیاز واقعی فطری جامعه چیست و فساد اخلاقی را با چه چیزی میشود اصلاح کرد. انشاءهللا خداوند همه شما را موفق بدارد و بتوانید این هنر را احیا کنید و به برکت جمهوری اسلامی، آنهایی که متولیان اصلی هنر و سینما بودند، از شما یاد بگیرند؛ به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

دینی بودن یک مطلب، تخصصی است که نشان دهد چه مطلبی دینی هست و چه مطلبی دینی نیست، ولی دینی بودن بسیاری از مطالب، روشن و شفاف است؛ حق بودن، صدق بودن، امین بودن، پاک بودن، چیزهای روشن و شفاهی است. همین طهارت روح را انسان باید درون داستانی بیان بکند. مگر کتاب کلیله و دمنه مطالب عقلی و فلسفی را بیان کرده است؟