سایت مشاورفیلم: بسم الله الرحمن الرحیم، خیلی مفتخریم که جلسات متمادی در خدمت حضرتعالی هستیم و خواهیم بود. در گفتگوهایی که داشتیم در مورد سینماها، فیلمها، ساختار تولید و فروش، فیلمهای خارجی و تبعاتی که داشت، صحبت کردیم و شما اطلاعات ذی قیمتی از این موضوعات ارائه کردید.

در این جلسه می خواهیم برویم سراغ تماشاگران در دوران قبل از انقلاب، اول یک طبقه بندی کمی از آنهایی که سینما می رفتند انجام بدهیم مثلا یک عده ای سالی دوبار می رفتند یا یک عده ای ماهانه می رفتند، یک عده ای شاید هفتگی، دو هفته ای می رفتند؟ چطوری بود؟ 

آقای علیخانی: عرضم به حضور شما که ما آدمی داشتیم که هفته ای شاید دو تا سه تا فیلم می دید. 80 درصد جمعیت زمان شاه سینما برو بودند ولی نوع سینمایشان فرق می کرد. یعنی اگر فردا صبح هم توی این مملکت آن اتفاق بیفتد باز همان می شود حالا ممکن است با یک نوسانی، ما وقتی فیلم «می خواهم زنده بمانم» [I Want to live] را گذاشتیم توجه کنید! یا «ژاندارک» [Joan of Arc] را گذاشتیم اصلا توی این مشتریها آنهایی که فیلم ایرانی می رفتند می دیدند نبود، وقتی «آسمون خراش جهنمی» [The Towering Inferno] را می گذاشتیم، مشتری فیلم فارسی نبود. معمولا سینما بروها هفته ای دوتا فیلمم می دیدند، کم کمش هفته ای یا ده روز یک فیلم. آن موقع این امکانات نبود که فیلم بگیریم توی خانه ببینیم. خدا شاهده در سینمای صحرا ریوولی، سینما صحرای فعلی، ساعت هفت شب که می رفتی انگار سالن مد بود، یعنی از کنار هر زنی که با شوهرش آمده بود رد می شدی یک بوی عطری می داد! آنها مشتری آن فیلم بودند. فیلم هندی هم مشتری خاص خودش را داشت، یعنی همان ایرانی بین بود که هندی هم می دید. یا فیلم کاراته، اینها به یک حساب از یک جنس بودند. مشتری فیلم کاراته همان مشتری فیلم ایرانی بود. نه آنی که با زن و بچه اش آمده بود، آن جوان تنها که مثل من بود، او مشتری کاراته هم بود. الان ما خیلی از آدمها را توی ایران داریم مثال می زنم اگر یک سینما فیلم چارلی چاپلین نشان بدهد، شما ببین چندتا خانواده می اید ببیند که همین خانواده را همین الان اگر سرش را هم ببری نمیاید برود توی سینما فیلم ببیند. مثلا شما فیلم «باراباس» [Barabbas] را بیاورید نشان بدهید، فیلم «بن هور» [Ben-Hur] را بیاورید نشان بدهید شما ببین چقدر از این جوانهای ما که الان پا توی سینما نمگیذارند آن موقع می ایند آن فیلم را می بینند. سلایق مختلف است خوب توجه کردی! آن موقع هم سلیقه ها مختلف بود این دوست داشت بیاید فیلم فردین یا منوچهر وثوق را ببیند، شما دوست داشتی بروی مثلا ریچارد برتون [هنرپیشه بریتانیایی، 84-1925م] ببینی یا فیلم برت لن کستر [بازیگر و تهیه کننده آمریکایی، 94-1913م] ببینی نمیدانم فیلم «ترن» [The Train] ببینی فیلم «دوازده مرد خبیث» [The Dirty Dozen] ببینی یا فلان ببینی. توجه داری! الان هم اگر سینمای ما آنطوری بشود ما مشکل مشتری نداریم. ولی یک چیزی هست. مثلا من دیابتی ام، صبح که می ایم صبحانه بخورم حالم بهم می خورد چون هر روز صبحانه ام شده این نون و پنیر، نون بربری می خورم  چون سبوس دارد و پنیر هم بخاطر اینکه تنها لبنیاتی که قند ندارد، پنیر خب خیلی چیز خوبی هم هست پنیر لیقوان کیلو 28 هزار تومان پول می دهی خیلی هم با اشتها می خورند ولی من ناچاری می خورم که انسولینی که شب می زنم شکمم پر باشد قندم نیافتد، پس بنابراین اجبار پیدا کردم! مثلا ما دو نوع غذا داریم که می توانیم بگوییم غذای ملی ما هستند، یکی آبگوشتِ یکی چلوکباب، اگر به شما یک هفته چلوکباب بدهند بخورید، سه روز که گذشت دیگر حالت بهم می خورد، آبگوشت هم همینطور. در زمان یکی از پادشاها مجرمی را گرفتند، بعدش گفتند این را چجوری شکنجه اش کنیم که موغور بیاید؟ دستور دادند هر روز صبح و ظهر و شب به این کله پاچه بدهید بخورد. درست شد؟ به ایشون بیست روز کله پاچه دادند دیدند صدای این در نیامد. صدایش کردند و گفتند آقا بگو ببینیم قضیه چیه ما یک همچین هدفی داشتیم. گفت بله شما صبح که می اوردید من فقط چشمش را می خوردم، ظهر که می اوردید فقط زبان را می خوردم شب که می اوردید پاچه ها را می خوردم فردا صبح بناگوش را می خوردم پس فردا چی... تا برمیگشتم به زبان. دیگر چهار جلسه توش اختلاف افتاده بود توجه کردید؟ آدم دانایی بود و برای خودش تنوع درست کرد. برای همین نتوانستند حریفش بشوند.

سایت مشاورفیلم: یک تقسیم بندی این بود که ما یک سینما خارجی داشتیم و یک سینما ایرانی و یک عده از مخاطب ها آن را می پسندیدند و یک عده این را

آقای علیخانی: البته توی خارجی سه طیف مختلف بودند، هندی ببین داشتیم، سکسی ببین داشتیم و پارامونتی. به خیلی از اینها اگر می گفتی مثلا بیا فیلم «کلفت خوشگله» را ببین، با زن و بچه اش نمی آمد ببیند ولی فیلم «بن هور» را با زن و بچه اش می رفت می دید «آسمون خراش جهنمی» را می رفت می دید یا «گادفادر» [The Godfather] را می رفت می دید. «کینگ کونگ» [King Kong] را می رفت می دید ولی با زن و بچه اش نمیامد کاراتهِ یا فیلم سکسیِ را ببیند.

سایت مشاورفیلم: فضای فیلم فارسی هم همینجوری بود؟ یا مخاطبها یک دست بودند؟ نسبت به مثلا آرتیست...

آقای علیخانی: توی فیلم فارسی هم مثلا خانواده هایی فیلم بهروز وثوقی را نمیامدند ببینند یا مثلا فیلم «دشنه» را نمیامدند ببینند. چون اصل ماجرای «دشنه» یک فاحشه خانه بود و یک فروزانی بود و این را خانواده نمیامد ببیند، ولی فیلم «ممل آمریکایی» بهروز وثوق با گوگوش را می رفتند می دیدند.

سایت مشاورفیلم: با خانواده هم می رفتند؟

آقای علیخانی: بله می رفتند می دیدند ولی فیلم «دشنه» را نمیامدند. چون داستان فیلم «دشنه» تشکیل شده بود از یک فاحشه خانه و داستانهای داخل آنجا ولی وقتی فیلم «ممل امریکایی» را می رفتی می دیدی قصه ای بود که ممکن بود برای هر جوانی اتفاق بیفتد. «ماه عسل» همینطور «همسفر» همینطور ولی «کندو» را نمی رفتند ببینند که آقای بهروز وثوقی شرط می بندد که از اول شهر برود تا بالای شهر بعد هم برود توی کافه و کاباره عرق بخورد، برود پول هم ندهد هر کجا هم که می رود یک مشت بزنند پدرش را در بیاورند. خانواده از این خوشش نمیامد، نمیامد ببیند 

سایت مشاورفیلم: قبلا صحبت شد که چهل یا پنجاه سینما در تهران در یک محدوده چند کیلومتری بود

آقای علیخانی: توی لاله زار بله

سایت مشاورفیلم: فضای لاله زار چه فضایی بود؟ یعنی  مثل فضای چهار راه شهناز تبریز بود؟ و در آن محدوده عمدتا میخانه بود؟

آقای علیخانی: لاله زار هم همینطور بود

سایت مشاورفیلم: آنوقت این پنجاه تا سینمایی که فیلم می گذاشتید، می فروخت؟

آقای علیخانی: بله

سایت مشاورفیلم: آیا منی که زن و بچه داشتم هم...

آقای علیخانی: نمیامدی!

سایت مشاورفیلم: پس کسی می امد که مجردی می امد یا مثلا با زنی که تو این فضاها بود...

آقای علیخانی: حالا عرض می کنم؛ ببینید لاله زار قبل از دهه 50 فرق می کرد. یک منطقه ای بود که شما از آن سر تهران دست خانمت را می گرفتی و می امدی لاله زار، سینما می رفتی تأتر هم می رفتی، ولی از دهه 50 به بعد خلاصه شد به یک مشت جوان و دوست دخترهایشان. دیگر آن طیف نمیامدند لاله زار و دیگر آن لاله زار قدیم نبود. توجه کنید لاله زار دیگر آن لاله زار نبود، یک مشت جوان ریخته بودند توی این سینماها و تأترها و عرق فروشی ها و کافه ها و چون تو این منطقه کلی کافه داشتیم، یک مشت سرباز بود و مثلا من یادم است یکی از این تأترها آقایی بود بنام آقا سید جلال یک کلام، نمیدانم دیدینش یا نه؟ چون بعد از انقلاب هم بود، این دمِ این تأتر نصر می امد یک میکروفن می گرفت صبح جمعه برای سربازها می خواند. خودش آهنگ می خواند. حرفش همین بود می گفت نرو فیلم فردین را ببین ایرج به جایش می خواند، بیا اینجا اصل خواننده را ببین، آسید جلال یک کلام. خودش هم دم در آهنگ می گذاشت و می خواند و می رقصید یک هیکل گنده ای هم داشت. ساعت 9 صبح می رفتی پر پر بود 8 صبح می رفتی پر بود. پنجشنبه جمعه تمام سربازها محل تفریحشان لاله زار بود.

سایت مشاورفیلم: پس دیگر خانواده نبود؟

آقای علیخانی: نه نه اصلا خیلی بندرت.

سایت مشاورفیلم: بین این موضوع که صحبت می کنیم اجازه می خواهم که یک گریزی بزنیم به دفاتر سینمایی ارباب جمشید، الان که دیگر هیچ دفتر سینمایی در ارباب جمشید نیست؟

آقای علیخانی: چرا هست، مثلا یکی مهدی مصیبی سیرا فیلم است که هنوز توی دفترش هست

سایت مشاورفیلم: بله آقای مصیبی، خود ایشون هم هست؟ هنوز کار می کند؟

آقای علیخانی: خودش هم هست ولی کار فیلم نمیکند، تأتر دارد 50 درصد از تأتر گلریز را دارد. ولی دفترش آنجا هست عادت هم دارد هر روز صبح ساعت 9 تا 1 توی دفترش هست، مهدی مصیبی از قدیمیهای این کار است، آدم خوبی هم هست. یکی هم سازمان سینمایی ژورک هست که خود ژورک فراری است، ولی داداش¬هایش اینجا را دارند، لوازم اجاره می دهند، فنی فیلم برداری اجاره می دند.

سایت مشاورفیلم: ارمنی اند؟

آقای علیخانی: نه! چون فامیلشون ژورک است؟ نه، مثلا داداش¬هایش یکی هادی آدم متدینی هم است و یکی مهرداد خودش هم اسمش مهدی بود. هادی و مهرداد اینجا هستند هنوز هستند اینجا از بچه های قدیمی هستند.

سایت مشاورفیلم: آنها هم آن فضا را تجربه کردند؟

آقای علیخانی: نه اینها آن موقع بچه بودند.

سایت مشاورفیلم: ولی آقای مصیبی که تجربه کرده؟

آقای علیخانی: من یادمه از سال 47 که من آمدم اینجا دفتر آقای مصیبی برقرار است. یک شریکی هم داشت بنام هوشنگ صوفی که سکته کرد مرد بعد دیگر خودش تنها ادامه داد.

سایت مشاورفیلم: وقتی شما سال 47 آمدید این شرکت ها احتمالا حسابی روپا بودند و به قول شما شعبه بانک صادرات بودند؟

آقای علیخانی: بله روپا بودند و شعبه بانک صادرات بودند

سایت مشاورفیلم: رونق ارباب جمشید از چه زمانی شروع شده بود؟

آقای علیخانی: از سال 42-43 ارباب جمشید راه افتاده بود.

سایت مشاورفیلم: یعنی قبل از آن خیلی رونق نداشت؟

آقای علیخانی: نه، بود ولی اینجا بورس نشده بود. جاهای که بورس بود یک مقدار دوروبر لاله زار بود، یکی دوتا دفتر تو ساختمان آل پلاسکو بود. دفترهای خارجی هم یک مقداریش توی ساختمان آلمینیوم بود.

سایت مشاورفیلم: که بعد از انقلاب زیاد شد؟

آقای علیخانی: بله بعد از انقلاب زیاد شد. حالا اینجا من دو تا کلام هم برای شما بگویم؛ ما صبح می نشستیم توی دفتر ومثلا از ارومیه چهار نفر می امدند صبح آنجا بودند یعنی می دانستند که مرکز آنجاست می امدند آنجا، ولی الان دیگر نیست، چرا نیست؟ چون حوزه سینماها را گرفته. اصلا کسی دفتر نمیرود، دیگر پخش کننده هم اهمیتی ندارد، برای این چیزهاست. آن موقع ما توی دفترمان 50 تا فیلم بود دوتا هم اکران یک داشتیم. آن پخش کننده بود که توی آن جریانات باید می توانست از سینمادار پول بگیرد ولی الان که دیگر اکران دو و سه نداریم. یک فیلم هم توی حلب یا توی قوطی می گذاری و می فرستی حوزه، می گوید کِی بگذارید کِی عوض کنید! این اصلا پخش کننده نیست که... اصلا ببینید آن موقع یک پخش کنندۀ خوب می دانست که وقتی می گفتیم تبریز، چه متریالی را دارد و چه سینماهایی توی تبریز هست. اگر هوشنگ حشمت پور می امد می گفت من این فیلم را توی تخت جمشید می گذارم، خب می دانست تخت جمشید آن پشت است، این فیلم را باید بگذارد، دو هفته هم نشان بدهد و حتما شش هزارتومن هشت هزار تومن هم می فروشد ولی اگر می امد می گفت می گذارم توی کریستال، کریستال این طرف بود، می امد می گفت می گذارم تو متروپل، متروپل این طرف بود، می گفت می گذارم توی آسیا، نبش چهار راه بود، می گفت می گذارم توی دیانا، آن طرف بود، می گفت می گذارم توی نمیدانم چی، بغلش بود، می گفت می گذارم تو مولن رژ... می دانید که سر چهارراه می رسید به کوچۀ سینمای سعدی، بعدش متروپل، بعد آن پایین یک سینمای دیگر بود. پخش کنندۀ خوب باید به سینماهای شهرستان ها اشراف داشته باشد، بداند از نظر جغرافیایی این سینماها کجا واقع شده اند و کدامشان به درد این فیلم می خورند که ایرانی است یا کدامشان به درد فیلم «می خواهم زنده بمانم» می خورد. مسلما سینمایی که به درد ایرانی می خورد به درد «می خواهم زنده بمانم» نمیخورد، به درد فیلم «بند باز» نمی خورد توجه داری، ولی سینمای ایرانی به درد کاراته می خورد.

سایت مشاورفیلم: سال 47-50 چند تا سینما توی تهران بود؟

آقای علیخانی: توی تهران حدود صد و سی چهل تا سینما بود. من الان آمار دارم که از شروع انقلاب 80 تا سینما بسته شده، یکی دو سال به انقلاب هم چند تا سینما کلا تعطیل شد. یا حسینیه شدند یا مرکز فرهنگی

سایت مشاورفیلم: اونوقت از این صد وسی تا، 50 تاش توی آن گروه بود!

آقای علیخانی: تو گروه فیلم ایرانی بود، بله

50 تاشم تو گروه فیلم خارجی بود؟

آقای علیخانی: بله

30 تا هم این متفرقه های ایرانی بود؟

آقای علیخانی: دقیقا، که اکران دو می گذاشتند اکران سه می گذاشتند

سایت مشاورفیلم: آنوقت فضای آن 30 تا سینمای ایرانی که اکران دو یا اکران سه می گذاشتند، جوری بود که بشود با خانواده رفت یا نه، نمیشد؟

آقای علیخانی: نه نه مثلا شما فکر کن سینمای داریوش اکران دو و سه می گذاشت خانواده هم می رفت، سینمای ستاره تو امیریه اکران دو و سه می گذاشت خانواده هم می رفت، اینجوری نبود

سایت مشاورفیلم: توی محله چطور؟ بودند؟

آقای علیخانی: تو محله هم بود، بله، ما سینمای اکران دو و سه بذار تو محلات هم داشتیم. مثلا سینما شهلا که ته نازی آباد بود اکران دو و سه می گذاشت، ایرانی هم می گذاشت، خانواده هم می رفت. ولی بالاترش توی اول جاده آرامگاه، سینما شرق بود که اکران یک می گذاشت. اینجا هم خانواده می رفت، مثلا روبروی ترمینال که آن موقع هم ساخته نشده بود، تا بعد انقلاب هم سینما بود، دم روغن نباتی قو، آن پایین آنجا اکران دو و سه فیلم ایرانی می گذاشت ولی خانواده هم می رفت، خانوادۀ محلی می رفت ولی دهه 50 دیگر توی لاله زار مگر اینکه یک خانواده شهرستانی می امد یا یکی با دوست دخترش می رفت آنجا، دوست دختر هم دو نوع داشتیم یک مشت کارگر عامیانه داشتیم که دوست دخترش یا زنش با برمیداشت می برد توی لاله زار، والا آنهایی که یک خورده تحصیل کرده تر بودند دوست دخترشان را می اوردند توی سینما قدس یا توی همین سینما، سینمای ریوولی، سینمای آفریقا اینجور جاها می رفتند. فرق می کرد این هم.  

سایت مشاورفیلم: معمولا یک سینما چقدر درآمد داشت؟

آقای علیخانی: ببینید من اینطوری به شما بگویم که قبل انقلاب اگر کسی یک سینما داشت سالی 6 ماه زن و بچه اش توی اروپا بودند ولی الان این سینما 6 دونگش اجاره خانۀ من و شریکم را هم نمیدهد. توجه کردید چطوری شد؟ یا نه؟ مثلا برای شما بگویم اگر یک دونگ همین سینما را داشتی یا یک دونگ سینمای آفریقا را داشتی، زن وبچه ات سالی 6 ماه توی اروپا بودند.  

سایت مشاورفیلم: در سه هفته اکران، فیلم 700 هزار تومان می فرخت و از این 700 هزار تومان شاید مثلا 500 هزار تومانش یا 450 هزار تومانش مال هزینه¬های تولید بود؟ 

آقای علیخانی: نه او سهم خودش را می گرفت، این 700 هزار تومان، ربطی به تولید نداشت. از این 700 هزار تومان یک چیزی حدود 300 هزار تومانش مال چند تا سینما بود، مال 12 تا سینما بود. آن هم توی دو هفته. شما این را تقسیم می کردی بین 12 سینما، توجه داری؟ این را به شما می گویم که ببینید از یک سینمایی مثل اینجا آن موقع مثلا برای صاحب سینما ماهی 30 هزار تومان می ماند، 25 هزار تومان می ¬ماند، بله اگر سه تا شریک هم بودند سه تا 10 هزار تومن می ¬بردند، 10 هزار تومن پول زیادی بود. من دارم عرض می ¬کنم خدمت شما می ¬گویم اگر کسی یک دانگ یا دو دانگ سینما داشت زن و بچه اش سالی 6 ماه توی اروپا بودند.

سایت مشاورفیلم: می فرمایید که الان دیگر آن رونق نیست، چند سال هست اینجوری شده؟

آقای علیخانی: الان 15-20 سال. یعنی این تخم را از دهه 60 پاشیدند با نوع فیلم سازی که درست کردند و ادامه پیدا کرد. که تماشاچی از سینما فراری شد و الا من یادم هست که سال 72 ما بلیط 50 تومنی، 40 تومن فکر کنم 40 تومن هم کمتر بود، ببخشید، در مشهد فیلم «نیش» را گذاشتیم توی سینما هویزه،  توی یک روز 600 هزار تومن فروخت. یک روز، ببین چند نفر رفتند؟

سایت مشاورفیلم: و این رسم هم بود که اگر یک سانس را می خریدی می توانستی همه سانس ها را ببینی

آقای علیخانی: اگر کسی می ¬خواست این کارو بکند، بله. ببین چند نفر رفتند سینما؟ درست شد؟ الان باید یک روز سینما 15 میلیون 20 میلیون بفروشد، الان زور بزند مشهد و خوب بفروشد 4 میلیون می فروشد، فیلم جون دار هم باشد. اصلا در همین سینمای مشهد ما فیلم گذاشتیم یک روز 12 هزار نفر رفتن دیدند. سینمای هویزه 2 هزار تا جا داشت، بزرگترین سینمای ایران بود هویزه مشهد که الان... 

سایت مشاورفیلم: چه فیلمی بود؟

آقای علیخانی: فیلم مأموریت فکر کنم 12 هزار نفر رفتند دیدند. ببینید این که الان داریم سینما نیست

سایت مشاورفیلم: و شما فکر می کنید که اگر به سینمایی که می گویید بپردازیم از پس ماهواره و فیلم های خارجی¬ هم برمیاییم؟

آقای علیخانی: بله، ببینید سینما دو چیز می خواهد که ما نداریم، یکی همزاد پنداری در فیلم باشد و یکی هم رؤیا پردازی. شما باید فیلمی بسازی که این دوتا توی آن باشد و حرفت را هم بزنی ولی اینها تو فیلمهای الان نیست. مثلا سینمای هند، مگر تمام اینها بوجود نیامده؟ مگر تمام اینها نیست؟ حالا ما کاری به آن یک تیکه سکسی که توی اونها هست وفرهنگشان است نداریم، چرا توانسته دوام بیاورد؟ درست شد؟ پس دو چیز است، یکی همزادپنداری در فیلم و یکی رویا پردازی.

سایت مشاورفیلم: این در سینمای آمریکا هم اتفاقا خیلی شدید هست.     

آقای علیخانی: این توی سینمای ما نیست، نگذاشتند ما به معنای واقعی سوپراستار داشته باشیم، همین آقایون [مدیران] دهۀ شصتی، همین آقای بهشتی، آقای انوار، نگذاشتند. ما سر جمشید آریا را از ته زدیم این فرح بخش را صدا کردند گفتند آقا ما جمشید آریا نمی¬خواهیم، بیک ایمان وردی نمی-خواهیم، گفت آقا مردم می ¬خواهند تو می ¬گویی نمی¬خواهم؟ تو چکاره¬ای که می ¬گویی نمی¬خواهم؟ سر فیلم «قافله» وقتی سر جمشید آریا را زدند به گریه افتاد، فرح بخش گفت آقا من یک نامه به تو می دهم، این نامه هنوز دست جمشید آریا هست، که اگر تو را ممنوع الکار کردند تا زمانی که تو ممنوع الکار هستی بیا خرج خانه ات را از پویا فیلم بگیر و برو. گفتند چرا جمشید آریا سرش را کچل کردید؟ ببین تا کجا کار داشتند به کار مردم؟ شما فیلم «قافله» را دیدید؟ نمیدانم دیدید یا ندیدید؟

سایت مشاورفیلم: در فیلم «نقطه ضعف» هم سرش را تراشیده بود

آقای علیخانی: حالا «نقطه ضعف» مال زمانی بود که اینها نبودند. آمدند به فیلم رتبه جیم دادند، یعنی نابود! تعارف که نداریم رودربایستی هم که نداریم، فرح بخش از خود  اینها بود، ولی بازمیگفتند این فیلم قبل از انقلابی است، چون می دانستند فرح بخش قبل انقلاب تو این کار نبوده و این کاره نیست و پدر و مادرش و مؤتلفه و اینها همه روشن بود که کی هست، نمیتوانستند به این وصله بچسبانند که آقا تو قبل انقلابی هستی! ولی به من می توانستند بچسبانند، همینطور که چسباندند و درگیر شدیم. تعارف ندارم من بهش فحش دادم و منو گرفتند بردند زدند و فلک کردند. همین آقایونی که حالا اصلاح طلب هستند، همین آقای عرب سرخی، رییس حراست ارشاد بود، این داد من را جوجه کبابی کردند. من را بالای دفتر آقای خاتمی اصلاح طلب شلاق زدند.

سایت مشاورفیلم: زمانی که آقای خاتمی وزیر بود؟

آقای علیخانی: وزیر بود بله، درگیری سر همین چیزها بود دیگر

سایت مشاورفیلم: چنین چیزی را برای بنیاد شهید آن موقع شنیده بودیم ولی اینجا ... 

آقای علیخانی: بله، منظور می ¬خواهم به شما بگویم اینها کاری کردند که تماشاچی از سینما رفت، ما می ¬خواهیم حرفمان را با جمشید آریا بزنیم. می ¬خواهیم بگوییم آقا اینها یک مشت قاچاقچی¬اند و اینجوری است آنجوری است و چرافکر نمی¬کنید که ما توی این فیلم اقتدار نیروی انتظامی را نشان دادیم. چرا به این توجه ندارید؟ آخه وقتی شما می ¬خواهی یک حرفی را بزنی باید به مخاطبت نگاه کنی. الان یک آخوند هم یک جا می رود منبر، نگاه می کند ببیند مستمعش کیست؟ نگاه می کند اگر یک مشت دانشگاهی هستند یک جور صحبت می کند و با کاسب بازار هم یک جور صحبت می کند برای بچه مدرسه¬ای هم یک جور، درست شد؟ ما داریم فیلم می ¬سازیم و می ¬خواهیم به جوانها بگوییم آقا این کار قاچاق و دنبال اینها رفتن آخر و عاقبت ندارد، آخرش می گوید یک بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر به دامی ملخک، خوب ما می ¬خواهیم بگوییم که آقا این آخر عاقبت ندارد و آخرش نیرو انتظامی می گیرد می زند پدرت را در می اورد. خب این را باید با زبان خودش گفت، ولی این آقایان آمدند می گوند نه! مثل اینکه ما می ¬خواهیم با رییس دانشگاه فلان صحبت کنیم، آقا من می ¬خواهم فیلم بسازم و کاسبی می ¬کنم کار فرهنگی هم می ¬کنم و به آن جوانی که توی دِه کورهِ است می گویم آقا اینطوری است و اگر فکر می ¬کنی که با این نوع کارها به جایی می رسی، اشتباه می کنی و آخر نیروی انتظامی می گیرد می زند پدرت را هم در می اورد.

سایت مشاورفیلم: اگر اجازه بدهید همینجا گفتگو را تمام کنیم، شما را خسته کردیم، وارد موضوع جدیدی می شویم که باید یک جلسه خاص به آن اختصاص داد.

آقای علیخانی: آقا ببخشید من زیاد حرف زدم. به هر حال حرف زیاد است در مورد فیلم، باز اطلاعات فیلمی من خیلی زیاد است و آنقدرها هم برای شما چیزی نگفتم.


سایت مشاورفیلم: بزرگوارید، دست شما درد نکند ان شاءالله جلسه بعد خدمتتان خواهیم رسید