سایت مشاوره فیلم: بسم الله الرحمن الرحیم سلام عیکم، در ادامه سلسه جلسات، رسیدیم به مسئله حضور پررنگ فیلمهای خارجی
آقای علیخانی: سلام علیک، بله، بحث فیلمهای خارجی بود
سایت مشاوره فیلم: شما فرمودید که رفتید سراغ فیلم های خارجی بدلیل اینکه احساس کردید میفروشه و اگر میخواستید که در استودیوی گروهی ورشکست نشوید باید این کار را انجام میدادید.
آقای علیخانی: بله
سایت مشاوره فیلم: من سوالم این است که اگر شما تو این سیستم اداری بودید، هر کاری هم میکردید؟
آقای علیخانی: یعنی چی هر کاری؟
سایت مشاوره فیلم: یعنی بالاخره شما که اصول دین را قبول داشتید و نماز میخواندید، از طرف دیگر میرفتید آدم سکسی هم نشون میدادید یا نه؟
آقای علیخانی: یک چیزی را باید توجه داشته باشید، همین جا شما صبر کنید، ببینید من پخش کننده بودم، من کارمند یک جایی بودم، توجه کنید، من مثلا کارمند شما بودم و تصمیم گیرنده اینکه خارجی بیاوریم، شما بودید.
سایت مشاوره فیلم: یعنی شما در تصمیمات آقای صادق پور مؤثر نبودی؟
آقای علیخانی: نه. نه در رابطه با اینکه فیلم خارجی بخرد و بیاورد اینجا، ببینید ما فیلمهایی مثل «می خواهم زنده بمانم» را داشتیم، «ژاندارک» را داشتیم....
سایت مشاوره فیلم: ژاندار را گذاشتید؟؟
آقای علیخانی: بله. ژاندارک
سایت مشاوره فیلم: حتما همان ....
آقای علیخانی: همان است. ما ژاندارک دیگری نداشتیم. درست شد؟ ژاندارک را داشتیم و از این جنس فیلمها را هم داشتیم. و ببینید درسته من نماز میخواندم ولی ببخشید من اینجا کار میکردم، تو مملکتی که با آن نظام و با آن مردم بود. مگر این فیلم های رقص و آواز را چه کسی میامد و میدید؟ بخشی حتی همان هایی بودند که تو صف انقلاب بودند. من خودم هم این فیلم ها را میدیدم، این را شما یادتان باشد آن زمان شما در جبر بودی، اینکه بگویی آقا ما اگر آن موقع بودیم، مثلا این فیلم ها را نمیرفتیم ببینیم، نه این برای من قابل باور نیست! جو بود دیگر آنموقع، به قولی در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزکار.
سایت مشاوره فیلم: منظور من این است که همانطور که تو بحث آقای مصیبی هم اشاره کردیم، آقای علی حاتمی همه کاری نمیکرد.
آقای علیخانی: چرا؟ من یک سوال از شما دارم
سایت مشاوره فیلم: بگذارید یک جور دیگر بپرسم. شما یک موسسه فیلم سازی داشتید. درست؟
آقای علیخانی: خب؟
سایت مشاوره فیلم: و زمان شاه، بعنوان یک بچه مسلمان، همه کاری که نمی کردید، نماز هم میخوندید درسته؟ ولی آیا با آن ارمنی که این کار را میکرد فرق میکردید؟
آقای علیخانی: بله طبیعی است
سایت مشاوره فیلم: من میگویم که آیا آن موقع و در دهه 50 مواظب این بودید که این کارها در شأن شما نیست؟
آقای علیخانی: ببینید این طبیعی است توجه کنید شما، میگوید چو فردا رسد فکر فردا کنیم، این طبیعی بود. ما آن موقع در یک جایی بودیم که فیلم ایرانی تولید میشد و ما آنجا کارمند بودیم. درست است حالا میگوییم آقا ما این کارها را هم میکردیم، توجه کنید! ببین همین الانم که من جلو شما نشستم، اینجا این آقای صادق پور که کل زندگیش شاید مثلا 20 میلیارد بشود، 30 میلیارد بشود، من همه را وکالت دارم. یعنی من الان میتوانم بروم زندگی این صادق پور را بفروشم به شما و صبح بیایم محضر امضا بدهم. یعنی من یک همچین کارمندی بودم. ولیکن من که به صادق پور نمیتوانستم بگویم آقا تو این فیلم را تهیه کن یا این فیلم را تهیه نکن. برایتان مثال بزنم، ما با نصرت کریمی فیلم «درشکه چی» را ساختیم، درست شد؟ نصرت کریمی میخواست فیلم «محلل» را هم برای صادق پور بسازد ولی سر مسائل مالی معامله شان نشد و آقای میرساقیه آمد و آن فیلم را ساخت و برایش آن گرفتاری های بعد انقلاب را هم داشت توجه داری؟ من نمیتوانستم آن موقع حدس بزنم و بگویم که آقای صادق پور این فیلم «محلل» را نساز! درست است! من کارمندی بودم که به من اطمینان داشت و من را هم دوست داشت حتی در امور خانوادگی هم به من اعتماد داشت. حال من به ایشان بگویم آقا فیلم خارجی نیار! خب کاسبیش است، کارش است، کاری بوده که تو مملکت رواج داشته، می کردند. ولی اگر به صادق پور میگفتی برو عرق فروشی بکن که صادق پور نمیرفت بفروشد! کارش فیلم بود و فیلم هم می آورد. اگر صبح به صادق پور میگفتی مثل آقا پرویز برو کاباره عرق بفروش فیلم هم تهیه کن! میرفت همچین کاری بکند؟ نه او میرفت و اگر قرار بود برود نه من دنبالش نمیرفتم. اگر قرار بود صبح صادق پور برود یک عرق فروشی باز کند، من قطعا نمیرفتم تو آن عرق فروشی پیش ایشون کار کنم
سایت مشاوره فیلم: آقای حجازی فرمودید همان پرویز حجازی؟
آقای علیخانی: بله
سایت مشاوره فیلم: کاباره دار بود؟ فیلم هم بازی میکرد؟
آقای علیخانی: پرویز حجازی، گفتگودارد این شاخه آن شاخه هم میپرد
سایت مشاوره فیلم: میخواهیم توی آن فضا قرار بگیریم.
آقای علیخانی: پرویز حجازی، ببین این ها یک پدر بودند و دو تا برادر و کاباره شکوفه نو را داشتند. از میدان قزوین نرسیده به گمرک. ببخشید، اینجا شهرنو بود و اینطرف کاباره شکوفه نو بود که مال این ها بود. بعدا این ها آمدند توی سینما
سایت مشاوره فیلم: ولی جنس کاباره مشخص است که چه چیزی است
آقای علیخانی: اجازه بدهید، نزدیک شهرنوست دیگر، ببینید اگر میخواهید درست بدانید من برایتان بگویم..
سایت مشاوره فیلم: بله توضیح بفرمایید.
آقای علیخانی: ببینید ما در ایران و در تهران 4 تا کاباره داشتیم و بقیه همه کافه بودند. این کاباره ها را از قدیم و برحسب تصادف اینجا و آنجا باز کرده بودند. ما در ایران در تهران همش 4 تا کاباره داشتیم. بقیه همه کافه ساز زن دهنی بودند صدتا بودند ولی کاباره 4 تا بود و برای خودش هم یک کلاسی داشت. این خواننده های کوچه بازاری تو کاباره آنقدر نبود و تو کاباره که میرفتی خواننده های صدا و سیما بودند، خواننده های تلوزیون بودند، خواننده های رادیو بودند، مثلا عباس قادری یا جواد یساری را که نمیبردند تو کاباره بخونه. تو کاباره گوگوش میرفت، هایده میرفت، مهستی میرفت، ایرج میرفت، گلپایگانی میرفت، ویگن میرفت، اینها میرفتند تو کاباره
حالا این چیزا بوده دیگر، مثلا اگر یک پپسی تو کافه یک تومن بود تو کاباره پونزده زار بود. درست شد؟ یا مثلا شما با زنت میتونستی آن موقع بروی کاباره ولی با زنت که نمیتوستی بروی کافه سوسن. یک دفه شیش تا از این لاتهای لومپَن بلند میشدند همدیگر را میزدند و جنجال درست میکردند. کسی که برو بود با زنش تو کافه سوسن نمیرفت یا بهشت شاه آباد یا افق طلایی نمیرفت، ولی با زن و بچشون تو کاباره باکارا میرفتند تو کاباره میامی میرفتند تو کاباره مولن رژ میرفتند.
سایت مشاوره فیلم: موسیقی چه طور؟
آقای علیخانی: آنجا موسیقی می خواندند و رقاصه میامد میرقصید، آواز میخواندند، زنده. توجه میکنی؟ بعد مشروب هم میخوردند شام هم میخوردند آن که مشروب خور بود مشروبش را میخورد آنی که شام میخورد شامش را میخورد، اینها بودند ما کاباره 4 تا داشتیم یک کابارۀ شکوفه بود یک کابارۀ باکارا بود که بعد از آن آمدند زیر سینمای آفریقا یک زیرزمین بزرگی .....
سایت مشاوره فیلم: که بعد شد آرشیو فیلم؟
آقای علیخانی: بله آرشیو فیلم حوزه هنری، یک کاباره میامی را داشتیم که هتل میامی بود توی خیابان ولیعصر روبروی پمپ بنزین یکی هم کاباره مولن رژ را داشتیم تو کوچه ملی که صاحبش ممد کریم ارباب بود، ما 4 تا کاباره داشتیم بقیه همه کافه بود. درست شد؟ این 4 تا کاباره برا خودش یک کلاسی داشت شما را بدون کراوات راه نمیدادند اصلا، اصلا اگر میرفتی دم در میدیدند قیافت یک خورده نامیزان است یارو میگفت آقا برو اینجا واینستا. راهت نمیدادند. حالا هر چی بود چه بد بود چه خوب بود. ما کاری به آن نداریم، همین بود، این آقای پرویز حجازی هم کاباره داشتند. با باباش و داداشش این دوتا کاباره را داشتند یکی کاباره فصلی بود که فقط تابستونا در متل قو که حالا شده سلمان شهر، آنجا سه ماه تابستون را کاباره دایر میکردند. ایشون هفت هشت تا فیلم هم تهیه کرد مثل «کوسۀ جنوب»
سایت مشاوره فیلم: از چه سالی ؟
آقای علیخانی: 50 به بعد بود. آره این هم خودش پخش کننده نبود و فیلمهایشان را میدادند مثلا حسام فیلم پخش میکرد. توجه میکنی؟ حالا علاقه هم داشت ولی کارش این نبود. پرویز حجازی که آخر هم خود کشی کرد.
سایت مشاوره فیلم: بعد از انقلاب؟
آقای علیخانی: نه قبل از انقلاب، فکر کنم یک سال قبل از انقلاب بود که خودکشی کرد. هفت هشت تا فیلم هم تهیه کرد
سایت مشاوره فیلم: پس قبل از انقلاب اصلا فیلم سازی بعنوان دغدغۀ اجتماعی یا دغدغه حرف زدن یا دغدغه یاد دادن یا دغدغه از این چیزهایی که بعد از انقلاب مطرح شده، نبود، و ناظر به تولید بوده، بعد از انقلاب وقتی این کارها را میبینیم مثلا فارابی انگار این دغدغه ها فرق کرده است.
آقای علیخانی: حالا من عرض میکنم ببیند. امثال من اصلا در این مورد تأثیرگذارو تعیین کننده نبودند. این را یادتان باشد
سایت مشاوره فیلم: آقای صادق پور چطور؟ ایشون تأثیر گذار بوده؟
آقای علیخانی: حتما، وقتی آقای صادق پور میرود «درشکه چی» را میسازد، وقتی آقای صادق پور «قیامت عشق» را میسازد، حتما تأثیرگذار وتعیین کننده و تصمیم گیرنده بوده. از دهه 50 به بعد یک قشری به نام انتریکچوئل وارد شدند، عرضم به حضور شما مثل آقای کیمیایی و مثل مهرجویی و مثل تقوایی و اینها نوع تفکرشان از نوع فیلم سازیشان پیداست. دیگر شما نوع فیلم سازیشان را ببینید مثلا آخرین فیلم دم انقلاب آقای کیمیایی «سفر سنگ»، آیا حرف ندارد توش؟ خدا پدر تو را بیامرزد، یک دفعه ای که نمیشود، مگر پلانِ فیلم است که از یک جایی کات کنی و بگویی آقا از اینجا تا امروز ما فرهنگمان این بود و اینجوری زندگی کردیم ولی از فردا اینطوری باشیم، مثال میزنم، مثلا ما قبل از انقلاب تا همین چند سال پیش یک مشت فیلم بردار تجربی داشتیم، یعنی هیچ کدوم تحصیلات فیلم برداری را نداشتند
سایت مشاوره فیلم: حتی فیلم ساز تجربی داشتیم
آقای علیخانی: فیلم بردار تجربی، فیلم ساز تجربی هم داریم، ولی الان شما حساب کنید از 15 سال پیش تا حالا همینطور که پیش میرود تحصیل کرده ها میایند جای تجربی ها را میگرند و تجربی ها اوت میشوند. الان ما در سینما بجز زرین دست که یک فیلم بردار تجربی است الان دیگر فیلم برداری نداریم که تجربی باشد، رضا بانگی بود که چند ساله کار نمیکند، عرضم به حضور شما حسین بود که کار نمی کند، فقط یک زرین دست مانده. این را که نمیشد کات کنیم و یک دفه بگوییم آقا تا امروز تجربیها، از امروز تحصیل کرده ها بیایند، نه این باید دیزالو میشد، فیلم سازیمان هم همینطور، ما از سال چهل و هشت یا چهل و هفت که آقای مسعود کیمیایی و آقای علی حاتمی آمد، یواش یواش این داشت دیزالو میشد. نمیشد که شما کات بکنی و بگویی تا این تاریخ اینطوری بودند از این تاریخ عوض بشود، نمیشود همچین چیزی اصلا شدنی نیست.
سایت مشاوره فیلم: حالا من میگویم اصلا این دیزالو هم انجام نشده.
آقای علیخانی: چرا ببینید
سایت مشاوره فیلم: یعنی بعد از انقلاب کات شده! بعد از انقلاب اصلا تماشاگر دیده نشده و شهرستان دیده نشده.
آقای علیخانی: حالا من عرض میکنم...
سایت مشاوره فیلم: فقط یک فارابی درست کردیم به تماشاگر گفتیم برو نگاه کن! و من میگویم اگر همان سیستم دیزالو میشد احتمالا مشکل حل بود.
آقای علیخانی: اجازه بدهید، بله، ببینید دو چیز آمد وسط، ببخشید، عامیانه بگویم برایتان، میگویند جایی که زور آمد میزند حرف حساب را نابود میکند توجه میکنید؟ اگر من الان اسلحه داشته باشم حرف حساب شما را توجه نمیکنم و با اسلحه همان که من میگویم میشود، در فارابی این کار را کردند، دو چیز دست اینها بود، یکی پول یکی اسلحه. گفتند آقا به زور میخواهیم، به زور که نمیشود و نتیجه این میشود که با پول دولت فیلم چمدان را بسازی، خوب معلوم است که نمیآیند ببینند. باید بیایی ببینی این آدم، این ملت، تا دو ماه پیش تا سه ماه پیش، پنج ماه پیش چه جوری بودند؟ شما باید توی 5 سال این کار را بکنی یا میتوانی توی 7 سال این کار را بکنی. یعنی دیزالو بکنی. یا توی سه سال این کار را بکنی. صبح نمیتوانی کات بکنی. متاسفانه اینها چون پول دولت بود و اسلحه هم داشتند آمدند بنام جمهوری اسلامی سلایق شخصی خودشان را پیاده کردند. یک وقت مسأله این است که یک جایی را با سلیقه شخصی مدیریت بکنید، مثلا خانه خود آدم، خانه شماست، به شما مربوط است ولی اینجا به جامعه و دولت مربوط است و شما یک پستی توی آن داری باید یک کاری را انجام بدهی، آنهم جوری که با سلایق مختلف سازگار باشد، نمیشود صبح بیایی بگویی که آقا باید همه مثل من فکر بکنید. حتی اگر فکرشما هم درست باشد، باز نمیشود. اگر صد در صد آنی که شما فکر میکنی درست باشد باز شما نمیتوانی این کار را بکنی. شما باید از یک جایی شروع کنی و یک جایی به پایان برسانی، حالا بستگی به سیاستت دارد که چطوری و از کجا شروع بکنی و پایان هم کجا باشد که به آن هدفت برسی. مشکل این بود که فقط به خودشان و خواسته های خودشان نگاه کردند و اصلا به مردم فکر نکردند؛ خوب به مردم فکر نکردن نتیجه اش همین میشود که شما الان این بلیط فروش را صدا کن بگو آقا صبح تا حالا چند تا بلیط فروختی؟ 3 تا 4 تا! ببین بیشتر فروخته؟ وقتی که شما کات کردی و دیزالو نکردی این نتیجه اش میشود. آن موقع علی حاتمی آمد با چه فیلمی شروع کرد؟ «حسن کچل». همین الان شما «حسن کچل» را ببر به هر آیت اللهی که میخواهی نشان بده، میگوید اشکالی ندارد، مشکلی در این فیلم نیست. یا «بابا شمل» که آن موقع کار نکرد. شما برو این دوتا فیلم را نگاه کن ببین اگر کسی تونست این دوتا فیلم را بسازد. شما دعوت کنید از تحصیل کرده ها و سینما شناس ها ببینید میتوانند یک همچین نوع فیلمی بسازند؟ این فقط مختص این آدم بوده یکی «حسن کچل» یکی «بابا شمل» بگیرید ببرید ببینید درست شد؟ خب اینها آمدند توی سینما، کیمیایی آمد، تقوایی آمد، همین نصرت کریمی آمد. اینها از کجا آمدند؟ خوب اینها از سال 48 یواش یواش آمدند. شما فیلم «درشکه چی» را نگاه کن. فیلم «درشکه چی» را الان ببین، فیلمی هست که شما بگیری ببری تو خونه نشان زن و بچه ات بدهی میتوانی یا نمیتوانی؟ میتوانی، اگر مثلا یک رفیق پیش نماز داری بیاید توی خانه ات بگوید آقا چه فیلمی داری میبینی؟ نشان زن و بچه ات میدهی؟ میتوانی بگویی آقا من این فیلم را دارم نشان زن و بچه میدهم! خب اینها آمدند توی سینما، سینما یک دفعه نبود که سینما داشتیم...
سایت مشاوره فیلم: ببینید فیلمهای ایرانی قدیمی که الان از شبکه های ماهواره ای پخش میشود و اتفاقا مخاطب های زیادی هم دارد، خب چیزهایی هست در این فیلمها که کمی برای ما نامانوس است، مثلا میشود گفت اصلا در فلان فیلم مثلا نیاز نبوده که از بدن خانم شورانگیز پلانی گرفته بشود.
آقای علیخانی: درسته شورانگیز با ارحام صدر آن فیلم را بازی میکرد. آره آن زن شورانگیزه ولی هنوز بنام شورانگیز نشده بود. تو آن فیلم هنوز بنام کاترین بازی میکرد.
سایت مشاوره فیلم: اصلا انگار تو همان فیلم هم معروف شده بود.
آقای علیخانی: بله با این فیلم معروف شد، خسرو پرویزی هم این فیلم را ساخت، عرضم به حضور شما اسمشم کاترین بود و هنوز شورانگیز نشده بود و ارحام صدر بود.
سایت مشاوره فیلم: یا یک فیلم دیگر از آقای وحدت دیدم که تمش با فیلم قبلی یکی بود ولی برای ما این سوال است که چرا مثلا زن فیلم میخواهد برود در مغازه مثلا روغن بخرد با مینی جوب میرود؟ خب میدانیم که واقعا باید مخاطب را جذب میکرده و مخاطب هم دوست داشته، ولی از یک سالی به بعد این خیلی زیادتر شد. و این توی سینمای روشن فکری ما هم متاسفانه زیادتر شد. مثلا توی آن فیلم معروفی که از آقای خسرو حریرتاژ که فرامرز صدیقی بازی میکرد با خانم ویگن، به نظر من سینمای ما چوب این ها را خورد.
آقای علیخانی: بله
سایت مشاوره فیلم: یا مثلا فیلم های ایتالیایی که وارد میشد و شاید حتی از فیلمهای پورنو هم بدتر بود و اتفاقا دوبله های خوبی میشدند. آیا کسی مخالفت نکرد؟ که آقا جلو این فیلم ها را بگیرید.
آقای علیخانی: خدمت شما عرض کردم دو چیز از دهه 50 اجبارا وارد سینمای ما شد توجه به این داشته باشید
سایت مشاوره فیلم: اجبار دولتی منظورتان است؟
آقای علیخانی: اجبار دولتی نه، منظورم اجبار کار است، حالا اجبار دولتی را هم برای شما میگویم. یکی سکس بود یکی اکشن زیادی، درست شد؟ ببینید چه آن که عباس کسایی فیلم میساخت چه رضا صفایی و چه مسعود کیمیایی، توجه داشته باشید، برعکس الان، آن زمان دولت هیچ کمکی نمیکرد و اینها باید برای ادامه کار سرمایۀ تهیه کننده را حفظ میکردند والا اینها که شعبه بانک صادرات نداشتند که، الان اگر صبح پولهای دولت از سینما برود سینما تعطیل میشود. صبح پول دولتی نباشد که تزریق کند تا رانت خوارها بخورند، اصلا حتی خبرش بیاید سینما تعطیل میشود.
آن موقع پولی به کسی نمیدادند. مثلا سال 55 بود که وزارت فرهنگ و هنر به چند تا از تهیه کننده ها گفت آقا من به شماها وام میدهم برای اینکه شما فیلم فرهنگی بسازید یا فیلم بهتری بسازید. همین آقای صادق پور گفت که من حتی از پدرم هم پول نمیخواهم چه برسد به دولت! پول دولت را بگیرم بعد بشوم زن دولت! ولی چند نفری رفتند گرفتند. توجه کنید! کیمیایی گرفت، آقای فردین گرفت که رفت فیلم «برفراز آسمانها» را ساخت. یعنی با آن پول فیلم کافه ای نساخت. منظور اینکه یعنی اگر آنموقع شرایطی فراهم میشد که سرمایه شما یک جوری حفظ بشود و یک کسی حمایت بکند، همچین علاقه ای هم نبود که حتما فیلم کافه ای بسازند. توجه داری؟ همان موقع آمدند وام دادند به چند نفرمثل کیمیایی که گرفت و فیلم «سفر سنگ» را با آن پول ساخت. تهیه کننده از این پولها نداشت که آقای کیمیایی سفر سنگ بسازد!
شما اگر بخواهی من به شما آمار میدهم، کاری ندارد، فیلمش را هم معرفی میکنم. شما برو فیلمهای تا سال 50 – 49 را ببین از 49 به بعد این سکس زیادی و آنهایی که شما میگویید، به خاطر این شرایطی که بوجود آمد و تهیه کننده برای حفظ سرمایه اش، برای اینکه هیچ کس هیچ کمکی نمیکرد، این چیز ها وارد سینما شد. اگر شما صبح ورشکست میشدی میرفتی زندان، هیچ نهاد دولتی نمی پرسید آقا برای چی ورشکست شده رفته زندان؟ یک کارگردان که میامد میدانست که اگر فیلمش کار نمیکرد، دیگر آن دستمزد را به او نمیدادند. و اگر یک کارگردان فیلمش کار نمیکرد صاحب فیلم ضرر میکرد دیگر فردا به او کار نمیدادند. برعکس الان، الان یارو هنرپیشه میاید فیلمش هم کار نکرده، پدر تهیه کنندش در آمده، 15 تومن هم میگرفته، حالامیگوید 30 تومن به من بده، 30 تومن میگرفته میگوید 50 تومن به من بده. آن موقع اینجوری بود و کارگردان هم ممکن است یک چیزهایی را خودش اصلا نمیخواسته، ولی مجبور بود توی فیلمش بگذارد که سرمایه تهیه کننده را حفظ کند، چون کسی از تهیه کننده حمایتی نمیکرد.
سایت مشاوره فیلم: یعنی این مشکل برگشت سرمایه با دوتا صحنه ی اینجوری و یک پوستر فلان حل میشد؟
آقای علیخانی: دقیقا همین طور، اصلا شک نکن شما
سایت مشاوره فیلم: قاعدش اینجوری بود؟
آقای علیخانی: بله
سایت مشاوره فیلم: ما اینجا در مقام انتقاد نیستیم که بخواهیم کسی را محکوم بکنیم ما واقعا میخواییم بفهمیم ماجرا چه بود من واقعا نمیدانستم ارباب جمشید محل تمرکز دفاتر فیلم سازی بود. چون الان دفاتر فیلم سازی در تهران پراکنده هستند و اکثرا آن بالا شهر هستند. چون در واقع اصلا نیازی به مخاطب ندارند، ولی قبلا فقط دو جا بوده یک جا ارباب جمشید بوده و یک جای دیگر....
آقای علیخانی: یه جا دیگر هم دفتر فردین و آقای گنجی زاده و علی عباسی و دوتا دفتر دیگر توی خیابون هما بود. بلوار الیزابت بغل بیمارستان امریکایهای سابق که الان شده بیمارستان ساسان خیابانی هست بنام خیابان هما، آنجا هم هفت هشت تا دفتر بود. پراکنده هم چند تایی داشتیم مثلا میثاقی همین فارابی الان تو سی تیر بود یا ایرج صادق پور آس فیلم را آنجا داشت...
سایت مشاوره فیلم: فارابی مال چه کسی بود؟
آقای علیخانی: میثاقیه ست بله این مال میثاقیه ست
سایت مشاوره فیلم: مصادره شد!
آقای علیخانی: مصادره شد بله بنیاد فارابی استودیو میثاقیه است. شما اگر میخواهید ببینید، من بیست تا فیلم به شما معرفی میکنم که در کافه و کاباره و خونه و فلان، جلو استودیو میثاقیه است. همانجا جلوش، مثلا فیلم «عروس بیانکا» مال خود میثاقیه است
سایت مشاوره فیلم: فکر کنم وثوق بازی می کرد؟
آقای علیخانی: بله منوچهر وثوق بازی میکرد
سایت مشاوره فیلم: دیالوگی داشت که از غذای شما ده برۀ بریان است که شما دو گرمش را بخور.
آقای علیخانی: آن خانمی که این را میگفت، این اول بازیگر بود و در فیلم «جاهلا و ژیگولا» و یکی دو تا فیلم دیگر با نام سونیا بازی کرد. کارش نگرفت رفت رقاصه شد بعد بنام سوزی یاشار آمد توی سینما که خود ما هم یک فیلم با ایشون کار کردیم. بعد که الان سیاسی شده تو امریکا میاید توی تلوزیون صحبت میکند.
سایت مشاوره فیلم: اصرار من این است که واقعا از جهت دراماتیک نیازی نبود که تن آن مانکن که فقط یک مینی جوب دارد نشان داده شود. ولی شما میفرمایید اگر این نبود نمی فروخت؟
آقای علیخانی: ببینید ما که نمی تونیم خلاف آب شنا کنیم. اگر شما ده متر خلاف آب شنا کنید نفس شما میبرد. درست شد؟ وقتی توی دانشگاهمان، وقتی توی خیابانمان، وقتی توی تاکسی مینشستی، خانمه فقط تا اینجا پاش بود، حالا شما فیلم میسازی می خواهی پاش کنی تا اینجا باشد؟ این چه چیز را ثابت کند؟
سایت مشاوره فیلم: واقعا جامعه اینطور بود؟
آقای علیخانی: بله بود، ما هم تو این جامعه بودیم حالا شما می خوای ببینی بود یا نبود؟ برنامه ها و مستندهای اون موقع را نگاه کن ببین. گاهی نشان میدهد خیابان های تهران را...
سایت مشاوره فیلم: نه نه ما فکر می کنیم که آنها همه انتخاب شده است!
آقای علیخانی: نه نیست. اینطوری نیست. یک توضیحی برای شما بدهم. من 30 سالم بود که انقلاب شد سی سالی که از 12 سالگی کار کردم من 14 سالم بود حالا این را برای این دارم بهتون میگویم من 4 صبح شاه عبدالعظیم از خونه بلند میشدم، یک ربع به 5 سوار سرویس میشدم که یک ربع به 6 کجا باشم؟ کاروانسرا سر کار باشم. درست شد؟ من توی کار بودم. همین وزارت ارشادی که شما الان میروید، آنجا مثل یک سالن مد بود صبح که میرفتی یعنی 80 درصد خانمها وقتی با شما صحبت میکردند معلوم بود که لباس زیرشون چه رنگیه؟ مگر شما توی این جامعه نبودید؟ من توی این جامعه بودم، ایشون صبح میومد سر کار آستین دکلته تنش بود. این معلوم بود لباس زیرش مشکیه یا سفیده، بعد حالا شما میگی تا اینجا پا نمی کردند؟ تازه آن فیلم خیلی خوبه که تا اینجا بوده ما بیرون از این بالاتر داشتیم، من یک مطلبی را به شما بگویم ببخشید حاج آقا، این حرفی که میگویم برای این است که اینها تجربه است، ما الان بعضی کارهای حکومت قبلی را نمیکنیم و این اتفاقا بد است. مثلا ما رفته بودیم تبریز برای نمایندگی، این که میگویم مال سال 48 یا 49 سینما متروپل بود. من آنجا بودم مثلا شما فکر کنید صندلی های یک تومنی 150 تا جا داشت پونزده زاری 150 تا جا داشت و دو تومنی هم مثلا 200 تا جا داشت. من دیدم یک تومنی مون پر میشود و آمدم بیرون و دیدم یک هفت هشت ده تا از این آدمهای سیبیل کلفت رفتند آنجا نشستند.گفتم خجالت نمیکشی تو بلیط یک تومنی گرفتی و رفتی داخل یک تومنی؟ هیچوقت هم یادم نمیرود. آمدم دم در، یک احمدی نامی بود گفتم احمد؟ این همشهریات ببخشید اینها دیگر کی هستند؟ مرتیکه سبیل کلفت رفته قاطی یک مشته بچه تو ردیف یک تومنی ها نشسته! گفت که بابا ببخشید حاج آقا اینها فلان کاره اند گفت آمده اند یک مشت بچه مچه پیدا کنند ببرند ..... توجه کن!
سایت مشاوره فیلم: ولی بعضی هم مترو پل نمیرفتند. متروپل بعد شد سینما سعدی
آقای علیخانی: بله بله
سایت مشاوره فیلم: چهار راه شهناز
آقای علیخانی: بله اصل کار اصلا چهار راه شهناز بود.
سایت مشاوره فیلم: میگویند آنجا وضعیت به گونه ای بود که کسی مینشست توی سینما و یکی بغل دستش بود یک آدامسی میداد و یک باغ های هفتصد هشتصد متری...
آقای علیخانی: ما یک سینمای پرت این پشت داشتیم، تخت جمشید. که یک شرمه های کثیفی هم دم درش بود. توجه کنید! اکثر شهرهایی هم که شرمه داشت میشناختم، روز به روز هم شرمه ها اضافه میشد. برای چه شرمه ها اضافه میشد؟ آقا ببین چه شما بچه پولدار باشی چه بی پول باشی باید کاپشن بپوشی. بچه پولدار میرود کاپشن 20 هزار تومنی میخرد بی پول که نمیتواند لخت بیاید بیرون، باید برود هزار تومنیش را بخرد! یا نباید بخرد؟ بچه پولدار 10 صبح صبونه میخوره یکی مثل من که کارگر بودم 5 صبح میرفتم آش فروشی صبحونه میخوردم. یک کسی هم ساعت 11 میخورد. ولی باید صبحونه را خورد. نهار آبگوشت میخوردیم دو قاشقه 18 زار، وقتی می رفتیم آنجا می گفتیم دو قاشقه بیار یعنی ما دو نفریم میگفتیم آبگوشت دو قاشقه! درست شد؟ یا یک کسی می رفت ساعت 3 بعدازظهر چلوکباب می خورد. باید نهار می خوردیم دیگر. آقا این نیاز جنسی هم از 17-18 سالگی به بعد تو وجود همه ما هست. بچه پولدار و بی پول هم نمی شناسد، بچه مذهبی و عام هم نمی شناسد. حالا اگر شهرنو را باز می کردی این نمی رفت بچه مردم را بیاورد میرفت آنجا که برای این کار خودش را آماده کرده بود. درست شد؟ شهری در ایران نیست که من نرفته باشم. یک پخش کننده خوب هم باید جغرافیای سینمای ایران را بشناسد یعنی بداند سینماهای شیراز کجا قرار گرفتند و کدامش بدرد فیلمت می خورند تا فیلمت را توی آن سینما بگذاری. توجه کن! شهری در ایران وجود نداشت که سینما داشته باشد و من تو آن شهر یک هفته نخوابیده باشم، به این علت به عینه با چشمهایم دیدم که شهری که شهرنو داشت ما آنجا آن مسئله را نداشتیم که بروند توی سینما پی بچه های مردم. ولی توی شهری که شهر نو نداره یک وقت میدیدی صبح 50 تا بچه میومدند 10 تا مرد سبیل کلفت هم توی اینها نشسته بودند. 4 نفرشان را ما توی سینما یا توی توالت می گرفتیم، ولی الان من از شما سوال میکنم؛ آقا الان جوان سی سالش هست یا چهل سالش، و زن ندارد، شرایط زن گرفتن هم ندارد، آیا شما فکر می کنید که این کاپشن است که بگوید من نمی خواهم و از خیرش میگذرم؟ یک چیزی که خدا توی وجود این گذاشته یک فکری باید برای این کرد. فکر نکنی فساد پس پرده از توش در میاید یا مریضی در میاید یا گرفتاری در میاید، که در آمده که پسره میره یقه زن شوهر دارو میگیره که فردا کار به قتل و جنایت می کشه. ببینید شما اگر بروید آپارتمان بزرگ بخرید یا آپارتمان سی متری بخرید باز جفتش توالت می خواهد، نمی توانی بروی آپارتمانی بخری که توالت نداشته باشد. شما هر کدام را بخرید باید توالت داشته باشد، حالا بزرگتر باشد دوتا توالت دارد کوچکتر باشد یک توالت دارد، آیا اصلا خانه ای که توالت نداشته باشد وجود دارد؟ آقا آنجا توالت شهرِ بود. من نمی خواهم خدایی نکرده بگویم که برویم دنبال بی بندوباری. یک روزی بحث می کردیم با یکی گفت اینجا فلان است... گفتم بله یک روزی میامدند میرفتند توی همین خیابان هایزن هابر یک مدتی توی فاطمی یک مدتی ته جمهوری اینهایی که می گویم برای قبل از انقلاب است، می رفتند بعضی ها که نمی خواستند شهر نو بروند می رفتند با ماشین اینجاها، دنبال خانم و این حرفها! درست شد! همه هم می دانستند و نمیرفتند توی خیابان ولیعصر دنبال همچین چیزی بگردند، میرفتند اینجاها. ولی الان چون پراکنده شدند این خواهر ما هم صبح میاید سر خیابان میامیستد یک ماشین میاید جلوش ترمز میکند.
سایت مشاوره فیلم: متشکرم از فرصتی که در اختیار ما میگذارید، چون فرصت ما تمام شد اگر صلاح میدانید این صحبت رو همین جا داشته باشیم تا جلسه بعدی که برای ادامه خدمت شما خواهیم رسید
آقای علیخانی: بله، جلسه بعدی ادامه میدهیم