تمام وسایل ارتباطی بر ما نفوذ دارند و روی ما کار می کنند. نتایج تاثیر آن ها از جهات شخصی، اقتصادی، زیبایی شناسی، روانی، اخلاقی، قومی و اجتماعی آن چنان شدید است که هیچ گوشه ای از وجود فیزیکی و روحانی ما را دست نخورده به حال خود رها نمی کنند.

راستی تکنولوژی رسانه را چه باید بدانیم؟ پرسش جدی و اساسی این است. آیا رسانه، مانند ظرفی است که قابلیت هر پیامی را دارد و هر مفهومی چه زمینی و چه آسمانی، چه دینی و چه غیر دینی را می توان در آن ریخت و به گیرنده و مخاطب عرضه داشت؟

یا این که رسانه به تبعیت از تکنولوژی خود دارای جهتی فطری و غایتی بالفطره است که نمی توان بدون در نظر گرفتن این جهت و غایت از آن بهره برد؟ در این صورت اگر ساده انگارانه پیامی را که با حقیقت و سمت و سوی رسانه هماهنگ و هم جهت نباشد بر آن تحمیل کنیم، خود و مخاطب را دچار تشتت و پراکندگی در ارائه و دریافت پیام کرده ایم. در این صورت نه از رسانه بهره درست و به جایی کرده ایم و نه پیام را آن چنان که هست و آن گونه که باید، انتقال داده ایم.

دیدگاه اغلب وغالب همان نگاه اول است؛ دیدگاه ابزار انگارانه که بر این فرض متکی است که رسانه، ابزار است و این ابزار قابلیت انتقال و رساندن هر آن چه را شما اراده کنید، دارد. البته به شرط آن که بر تکنیک رسانه و فنون بهره بردن از آن مسلط باشیم. این تلقی سنتی که تکنولوژی و فن آوری را تنها یک وسیله برای دستیابی به اهدافمان بدانیم ، هر چه که باشد، ظاهراً در تفکرات و اندیشه های فیلسوف بزرگ یونان باستان، ارسطو ریشه دارد.

او فن آوری را چنین تعریف می کند:

فن آوری، نظم و ساماندهی ای است، که انسان به اشیاء چون وسایل، آلات و ادوات، ماشین ها، مواد و علوم می دهد تا به اهداف خود نایل شود.

بنابر تعریف ارسطو، فن آوری مانند یک پل، یک راه و یک نردبان است که شما را به هر کجا بخواهید، می تواند برساند. چاقو در دست آشپز، وسیله کار و ابزاری مورد نیاز برای آشپزی و آماده سازی غذاست و همین چاقو در دست انسان دیوانه یا جانی خطرناک، وسیله ای خطر آفرین است که می تواند به ریختن خون و کشته شدن انسانی منجر شود. به هر حال چاقو، چاقوست، از آن هر استفاده ای که بخواهید می توانید ببرید؛ بستگی دارد شما چه اراده کرده باشید. و این نگاه سنتی ابزار انگارانه همچنان در ذهن صاحب نظران و اصحاب رسانه به حیات خود ادامه می دهد. ژنرال سارنوف مؤسس آر. سی. ا و ان. بی. سی در سخنرانی خود به هنگامی که دانشگاه نوتردام به او درجه دکترای افتخاری می داد گفت:

رادیو و تلویزیون به صورت محصولات جدید و دنیای صنعتی به خودی خود دارای هیچ گونه ارزش منفی و یا مثبتی نیستند؛ تنها طریقی که مورد استفاده قرار می گیرد ارزش آن ها را تعیین می کند...

ویلبر شرام و دانشمندان دیگری که رابطه تلویزیون و سینما را با زندگی، خصوصیات اطفال و نوجوانان مورد بررسی قرار داده اند، همگی چنین نکته ای را به صورت یک اصل مسلم و نتیجه تحقیقات خود پذیرفته اند.

در مقابل دیدگاه ابزار انگارانه به تکنولوژی، دیدگاه دیگری است که تکنولوژی را فراتر از یک ابزار و وسیله می داند. بنابراین دیدگاه، فن آوری در دل یک فلسفه شکل می گیرد و فلسفه زندگی آفرینندگان آن فن آوری است که آن را به منصه ظهور می رساند. تکنولوژی، جان و حقیقت آن فلسفه را در باطن و فطرت خود دارد و خواست ها وغایات انسان به عنوان سازنده و خالق تکنولوژی در آن تجلی و تجسم می یابد. فن آوری به تعبیر مارتین هایدگر انکشاف یک حقیقت است؛ حقیقتی که ریشه در فلسفه، تمدن و انسان هایی دارد که آن را ایجاد کرده اند. انسان و تکنولوژی قابل تفکیک و جدایی از هم نیستند. در نهاد تکنولوژی، اقتضائات و غایاتی خفته و چون فطرت با وجود آن عجین شده است که با خواست، اندیشه و فلسفه زندگی تمدنی که بستر آن تکنولوژی است همسو و هم جهت است و شما هرگز نمی توانید تکنولوژی را از این اقتضاء، عریان کرده و سمت و سوئی دیگر به آن بدهید.

دیدگاه سنتی، فن آوری را برابر با مصنوعات و ابزار می داند و نوآوری های فنی را به سطح تولیدات فنی تنزل می دهد. اما در دیدگاه هایدگر، فن آوری اسم نیست. بلکه فعل و فرآیندی است که در آن وجود انسان به صورت مرتبط با طبیعت شکل می گیرد. فن آوری و انسان همانند معجونی خوراکی درآمیخته و با هم ترکیب شده اند.فن آوری صرفاً کاربرد علم نیست، شیوه هنرمندانه ساخت اجتماعی نیز هست.

این چنین نیست که تکنولوژی در اختیار و تسلیم ما باشد. به نظر هایدگر، بزرگ ترین اشتباه در این است که ما تکنولوژی را از هر غایت و جهت فطری خالی دانسته و آن را ابزار دست خود بپنداریم. او اعتقاد دارد:

وقتی که از فن آوری به عنوان امری خنثی سخن می گوییم به بدترین نحو درباره آن داوری کرده و با آن مواجه شده ایم. این تصور که امروزه از آن تجلیل می کنیم ما را از ماهیت و ذات فن آوری کاملا گمراه ساخته است.

اگر تکنولوژی امروز جهان در دامان تمدن سکولار و دنیایی غرب به بار نشسته و به وجود آمده است، این تکنولوژی تجسم و عینیت نگرش های فلسفی و اندیشه های بنیادین تمدن امروز غرب است و در این صورت به سراغ آن تکنولوژی رفتن، همان و پذیرفتن زندگی زمینی بدون آسمان همان؛

تلویزیون همان گونه که اشاره شد جزیی از این تکنولوژی است و بنابر این دیدگاه این رسانه در ذات و نهاد خود غایتی فطری دارد که آن، زمینی، دنیایی و سکولار است.

ابزار، غایات خاصی دارند، ولی تکنولوژی فراتر از ابزار می رود غایت در ذات تکنیک مستقر می شود... تلویزیون و سینما ابزاری تکنولوژیک نیستند که هر کس هر گونه بخواهد از آن بهره گیرد.

با این فرض همیشه معارضه و جدال بین انسان و تکنولوژی در جریان است. انسانی که می خواهد از تکنولوژی برای رسیدن به مقصود و هدف مورد نظر خود بهره گیرد از یک سو و از سوی دیگر تکنولوژی به عنوان ابزاری غایت مند وهدفدار در تلاش است تا خواست ها و غایت فطری خود را به انسان تحمیل کند.

راستی اگر هنرمند مسلمان بخواهد با بهره بردن از تکنولوژی رسانه، دست به خلق اثری هنری زده و پیام خود را که همان تعالیم دینی است به مخاطب انتقال دهد، چه باید کند؟ بر اساس این دیدگاه که بیان شد جز تسلیم در برابر رسانه و فراموش کردن اهداف و آرمان های خود یا پشت پا زدن به رسانه و حذف آن ـ و در واقع حذف خود ـ چاره دیگری ندارد.

با این هنرِ تکنولوژیک زده، نمی توان حقیقت دینی را ایجاباً به ظهور رسانید. زیرا هر موجودی قابلیت خود را دارد و هر صورت هنری به بیان معنایی خاص قادر است.

اعتقاد داشتن به این دیدگاه و عمل کردن به آن در یک کلام یعنی یا هیچ یا همه چیز؛ که هیچ کدامش قابل قبول و پذیرفتنی نیست. به نظر می رسد در هر کدام از این دو دیدگاه نوعی افراط و تفریط وجود دارد و صاحبان آن بخشی از یک پدیده را به گونه ای افراطی در نظر داشته اند. دیدگاه اول ناشی از نگاهی بسیط و ساده به تکنولوژی است که آن را تا سطح ابزاری ساده، تنزل داده و آن را خالی از هرگونه اثر و پی آمدی می بیند. گویی که ورود تکنولوژی به یک جامعه هیچ تغییر و دگرگونی در روابط و مناسبت ها ایجاد نمی کند و تنها سرعت نقل و انتقال و انجام امور زندگی را بالا برده و آسان می کند. جری ماندر از اندیشمندان معاصر غرب اعتقاد دارد:

تکنولوژی، تاثیرات عمیقش را بر محیط، جریان زندگی، شیوه اندیشیدنمان درباره خود و دیگران، نحوه تعامل ما با طبیعت و نیز بر چگونگی کاربرد انرژی در سیستم زندگی بر جای می گذارد. همه این ها دگرگونی های بنیادینی هستند که در درون محیط زندگی ما به عنوان یک ساختار و سیستم واحد رخ می دهند.

اما سریان دادن این تاثیرات به ذات تکنولوژی و از آن به فطرت و سرشت تکنولوژی تعبیر کردن نیز ناشی از نوعی نگاه افراطی به تکنولوژی و رعب به همراه شیفتگی بیش از حد نسبت به آن است؛ تا بدان جا که هیچ کس نمی تواند در اقتضائات تکنولوژی کوچک ترین تغییر و دگرگونی ایجاد کند و جدال و مبارزه میان انسان و تکنولوژی همیشه برپاست و همواره با شکست انسان و قهر و غلبه تکنولوژی پایان می پذیرد.

این که تکنولوژی به نوعی دارای روح و حقیقتی است که با آن همراه است؛ اجمالاً حرفی پذیرفتنی است. اما این روح چیست و از کجا ناشی می شود؟ آیا روح تکنولوژی، تنها فلسفه زندگی جغرافیایی است که بستر شکل گیری و ایجاد آن فن آوری بوده است؟ اگر چنین باشد آیا این حرف قابل قبول است که این فطرت، لحظه ای تکنولوژی را وانمی گذارد و انسان همواره مغلوب و مقهور قدرت تکنولوژی است؟

بنیاد و اساس تکنولوژی نه فقط فلسفه و جهان بینی، بلکه علم به اضافه فلسفه است. ماده اولیه و خمیرمایه فن آوری، علم و دانش به همراه فلسفه زندگی است. پر بدیهی است که علم، خنثی و بدون جهت گیری خاص در ذات خود است. علم را نه می توان دنیایی دانست و نه اخروی، نه زمینی دانست و نه آسمانی؛ برخلاف فلسفه که همواره دارای سمت و سویی ویژه خود است.

بعد از رنسانس، علم و دانشی که قرن ها اندیشمندان فرزانه مسلمان اندوخته بودند، به دروازه های غرب راه پیدا کرد. فرمول ها، قواعد و قوانینی که زاییده اندیشه پربار و فرهیخته تمدن اسلامی بود، در دست دانشمندان اروپایی و در بستر فرهنگی و نوع تفکر و نگاه سکولار به خمیر مایه تمدن امروز غرب تبدیل شد.

زکریای رازی، خوارزمی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی و ده ها و شاید صدها عالم و اندیشمند مسلمان از جمله افرادی هستند که غرب امروز وامدار اندیشه آن ها است. اگر اکتشافات و تلاش های علمی اینان نبود، هرگز ما امروز با تمدنی مثل تمدن مدرن غرب مواجه نبودیم؛ همان گونه که اگر آن جهان بینی زمینی و دنیایی در بین مردم اروپا به خصوص دانمشندان آن ها ایجاد نشده بود نیز هرگز از تمدنی که با آن روبرو هستیم هیچ خبری نبود.

تکنولوژی و فن آوری ای که در برهه ای از زمان، بشر به آن دست پیدا می کند، برخواسته از احساس نیاز مردم به آن تکنولوژی در وجود خویش است؛ نیازی که ریشه آن را در نگاه آن ها به زندگی باید جست و جو کرد.

همان گونه که می دانید اساس و پایه بسیاری از اختراعات و اکتشافاتی که امروزه به نام تمدن غرب ثبت و ضبط شده است قرن ها قبل از آن، در مناطق مختلف دنیا به خصوص مشرق زمین و در دل تمدن هایی چون تمدن اسلامی، اختراع شده بود؛ ولی هرگز بدان صورت که در تمدن غرب مورد بهره برداری قرار گرفت، از آن بهره نگرفته بودند. چرا که این نوع بهره برداری مدرن، نتیجه تغییر در نگرش، جهان بینی و نیازهای انسان غربی است.

انرژی هسته ای یک قانون طبیعت می باشد، که به صورت یک قاعده علمی درآمده است، که بر اساس آن هم می توان بمب اتم ساخت و هم به نیروگاه های پرقدرت هسته ای دست یافت. اما اگر می بینیم که بشر به دنبال ساخت بمب اتم می رود و به تکنولوژی آن دست می یابد، ناشی از نیازی است که با توجه به دیدگاه او به زندگی در وجود خود احساس کرده است.

علم در ذات خود جهت دار نیست. آن چه سمت و سوی ویژه خود را دارد، تکنولوژی است که برخواسته از دو عامل علم به اضافه فلسفه زندگی است.

اما آن چه که من از آن به سمت و سو تعبیر می کنم، با اقتضائات و غایات فطری لایتغیر که از ذات تکنولوژی قابل انفکاک نیست، تفاوت می کند. هر تکنولوژی با توجه به ساختار و جایگاهی که دارد، می تواند تاثیرات مثبت یا منفی متعددی داشته باشد. جری ماندر با این که از طرفداران حذف بعضی از بخش های تکنولوژی تمدن مدرن مانند تلویزیون از زندگی انسان است، حرفی دارد که به دیدگاه ذکر شده نزدیک است؛ او می گوید:

این ایده و توهم که تکنولوژی خنثی و فاقد اقتضائات اجتماعی، سیاسی و زیست محیطی است، واقعا خطرناک است. شما به انرژی هسته ای و انرژی خورشید بنگرید، هر دو صورتی از انرژی هستند اما با تاثیراتی کاملا متفاوت بر نظام زندگی و میحط زیست.

در این جا می خواهم برای بیان منظورم از دو اصطلاح که با ذهن شما آشنا است، بهره بگیرم و هنوز مطمئن نیستم که بتوانند منظورم را کاملا بیان کنند؛ آن دو اصطلاح عبارتند از جهان بینی و ایدئولوژی.

جهان بینی از هست و نیست و نگاهی که انسان نسبت به واقعیت و هستی دارد حکایت می کند و ایدئولوژی بیانگر باید و نباید و برنامه ریزی عملی زندگی است. بنابر این مبنا که تکنولوژی دارای اقتضائات فطری است در واقع سخن از القاء و ایجاد نوعی جهان بینی توسط تکنولوژی است. ولی آن چه به ذهن می رسد، این است که آن چه در دل تکنولوژی نهفته است یک ایدئولوژی است نه جهان بینی. البته قبول دارم که این دو در رابطه مستقیم با یکدیگر و در حال تعامل هستند؛ یعنی جهان بینی اساس شکل گیری و پذیرش یک ایدئولوژی است و همین طور پذیرفتن یک رفتار خاص و ایدئولوژی می تواند بر جهان بینی انسان تاثیر بگذارد. ولی روشن است که این دو در دو سطح متفاوت قرار داشته و میزان عمقی که در اندیشه انسان دارند، مختلف است. یکی در سطح قرار دارد، که ایدئولوژی است و دیگری که جهان بینی باشد، در لایه های زیرین جا گرفته است.

تکنولوژی در مرحله نخست نمی خواهد و نمی تواند که دیدگاه ما را نسبت به هستی دستخوش تغییر و تحول کند؛ بلکه با ورود یک تکنولوژی به زندگی ما خواسته یا ناخواسته نوع روابط ما، نسبت ما به یکدیگر و حتی با طبیعت و رابطه ای که با هستی داریم، دچار تحول می شود. البته باید تاکید کنم که این تغییر در رفتار و ایدئولوژی می تواند بر جهان بینی و شناخت ما نسبت به هستی تاثیر بگذارد. اما این مطلب الزامی و همیشگی نیست. سیرت نامرئی تکنولوژی که آن را باید در تاثیرات ناپیدا و زیرپوستی آن جست و جو کنیم، تغییر در شیوه، ضرب آهنگ و نوع زندگی ماست.

هنگامی که ابزار انتقال و مبادله تصاویر با سرعتی معادل سرعت برق وارد جامعه می شود، انقلابی فرهنگی را به جوش می آورد. انقلابی بدون سازماندهی و هماهنگی، بدون بحث و گفت و گو و مجادله، بدون جنگ و گریزهای پارتیزانی و بدون تهاجم یا مقاومت های چریکی. آن چه ساری و جاری است، یک ایدئولوژی تمام عیار است و البته نه در شکل متعارف و شناخته شده و تاریخی آن، بلکه در قالب یک ایدئولوژی بی کلام و بی صدا که به دلیل همین عریانی از لفظ و کلام به مراتب قوی تر، نافذتر و فراگیرتر است.

با پذیرش یک تکنولوژی، شئون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی زندگی ما در ابعاد فردی و اجتماعی دگرگون شده و ناخواسته صورت زندگی جوامع دچار تغییر می شود.

اما به سراغ تلویزیون برویم. تلویزیون از آن جهت که دارای بعدی تکنولوژیک است، طبیعتاً همه آن چه گفته شد درباره تلویزیون نیز مصداق پیدا می کند. تلویزیون، یک تکنولوژی است که با ایدئولوژی خاص خودش در خانه های ما جای باز کرده و در حال ایجاد تغییر و تحول در شکل زندگی و رفتار ما است. تلویزیون با خمیر مایه ای ساخته شده که بخشی از آن دانش و قوانین علمی است و بخش دیگر فلسفه زندگی مخترعین آن و نیازی که در جوامع سازنده آن به وجود چنین رسانه ای احساس شده است.

همان گونه که وقتی ما به وسیله رسانه تلفن با دیگران ارتباط برقرار می کنیم، بدون توجه به این که چه می گوییم و چه می شنویم، روابط ما دچار تغییر شده و از روابط شفاهی ما کاسته می شود. همان طور نیز بدون توجه به این که ما چه پیامی را در ظرف تلویزیون می ریزیم و قصد انتقال چه مفهومی را به وسیله آن به مخاطبین خود داریم، پیام ما و مفهوم مورد نظر ما آن گاه که در دست این رسانه قرار می گیرد، دستخوش تحول و دگرگونی می شود.

تلویزیون به عنوان یک تکنولوژی، خود و ایدئولوژی خود را بر پیام تحمیل می کند و بر آن تاثیر می گذارد و شاید همین، منظور مک لوهان باشد آن گاه که می گوید: رسانه یک پیام است.

او معتقد است: در حقیقت و در عمل پیام واقعی، عبارت از خود وسیله پیام رسانی یا رسانه است یا به عبارت ساده تر، تاثیر یک رسانه بر افراد یا جامعه به میزان شدت تغییرات در مقیاس ها و معیارها بستگی دارد که هر فن آوری جدید یا هر امتدادی از وجود در زندگی روزمره پدید می آورند..پیام یک رسانه یا یک تکنولوژی، تغییر در معیارها، آهنگ حرکات و مدل های زیستی انسان است. راه آهن برای بشر نه حرکت را ابداع کرد و نه حمل و نقل و چرخ و جاده را به ارمغان آورد؛ بلکه صرفاً موجب تشدید و تقویت عملکردهای موجود انسان شد و در نتیجه شکل تازه ای از شهرها و سبک های جدیدی از کار و تفریح را به وجود آورد. این ویژگی در تمامی نقاطی که راه آهن به آن جا نفوذ کرد قابل مشاهده است... بدون در نظر گرفتن محتوای رسانه ای که در این جا همان راه آهن است.

البته این دیدگاه توسط اندیشمندانی که نگاهی ابزارانگارانه به رسانه و تکنولوژی دارند، بارها مورد تمسخر و هجو قرار گرفته است. اگرچه در رد این نظر، نیز هیچ دلیل محکم و متقنی ارائه نکرده و تنها به همان حرف های شعار مانند که تکنولوژی تنها ابزار است و ابزار پیام ندارد، کفایت کرده اند.عبارات پر از طعن علمی ژان کازنو در این مورد قابل توجه است:

در واقع این نوعی خیال پروری است که مک لوهان یا تکننیکی را به حساب آورده که در حال حاضر مطلقاً شناخته شده نیست و یا تکنیکی را مشابه تکنیکی که ما می شناسیم در نظر گفته، منتها بسیار پیشرفته تر که طرز استفاده و اثرات آن با آن چه که می شناسیم قابل مقایسه نیست. در این صورت توصیف جامعه ای را که با چنین تکنیکی تحول پیدا می کند، چیزی جز جامعه شناسی تخیلی نمی توان نامید.

بگذریم...آن چه گفته شد توشه ای اندک است که به همت اهل نظر و اندیشه در خانه هنر و اندیشه گرد آورده شده است تا در آستانه همایش سراسری رسانه تلویزیون و سکولاریسم بیانگر دیدگاه اهالی و اصحاب اندیشه درباره مقوله مهم رسانه و سکولاریسم باشد.

منابع:

استوارت ام هوور، نات لاندبای؛ بازاندیشی دربارۀ رسانه، دین و فرهنگ

رشیدپور، ابراهیم؛ آینه های جیبی آقای مک لوهان

مددپور، محمد؛ سیر و سلوک در سینما

ماه نامۀ سیاحت غرب، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، سال اول، شمارۀ چهارم، مهرماه 1382

پستمن، نیل؛ زندگی در عیش، مردن در خوشی، ترجمه دکتر صادق طباطبایی،

ملک لوهان، هربرت مارشال؛ برای درک رسانه ها، سعید آذری

کازنو، ژان؛ قدرت تلویزیون؛ علی اسدی