محمد حسن پزشک، همزمان با آغاز به کار بنیاد سینمایی فارابی از سال 1362 به عرصه ی سینما گام نهاد و با گذشت سی سال از آن تاریخ، با حنجره ای درمان شده همچنان در این عرصه نفس می کشد. وی مدیریت موزه سینما، مدیرعاملی گروه صنعتی کفش ملی، مدیریت امور بازرگانی بنیاد مستضعفان، خزانه داری، قائم مقامی و مدیرعاملی بنیاد سینمایی فارابی، قائم مقامی شرکت توسعه فضای فرهنکی شهرداری و معاونت سینمایی کشور را در کارنامه خویش به ثبت رسانده است. رویکرد غالبا مدیریتی و بی حاشیه ی محمد حسن پزشک، در سایه ی سنگین دو چهره ی جریان ساز سینمای ایران- سید محمد بهشتی و سیف ا... داد- قرار گرفته است. یکی پیشگام سینمایی با رویکردی دولتی و گلخانه ای و دیگری، هنرمندی فیلم ساز که دوران تصدی معاونت سینمایی اش را نقطه ی تحولی در روند سینمایی کشور می دانند. در زمان تصدی معاونت سینمایی کشور، نهایت تلاش خود را انجام داد تا سینمای ایران را در عین تداوم بخشی به سیاست های دوران سیف ا... داد از حاشیه و جنجال هایی که گریبان گیرش بود دور نگه دارد. همچنان که کماکان نیز، خود را از حاشیه ها و جنجال ها دور نگه می دارد. در زمان مدیرعاملی اش در فارابی، بخشی از قدرت بنیاد فارابی به عنوان تنها مرجع و متولی امور بین الملل سینمای ایران، به بخش خصوصی واگذار شد. پس از استعفایش از مدیرعاملی فارابی در خرداد 1378، تقریبا به سکوت مطلق فرو رفت و تا زمان بازگشت به معاونت امور سینمایی در سال 1381، هیچ خبری از او منتشر نشد. هنگامی که پزشک به عنوان معاونت سینمایی منصوب شد، مهمترین مشکل سینمای ایران، بحران های اقتصادی چون فروش پایین فیلم ها و بحران تازه از راه رسیده ای چون مالیات شرکت های سینمایی بود. وی سعی کرد با نزدیک شدن به مقامات صدا و سیما و رایزنی های ممکن در جهت پخش تیزرهای تلویزیونی برای فیلم های ایرانی، گامی برای بالا بردن فروش فیلم های ایرانی بردارد. وی مدیرانی را روی کار آورد که همگی سابقه مدیریت در مجموعه ی سینمایی کشور را داشتند. حضور جعفر صانعی مقدم به عنوان مدیر کل اداره نظارت و ارزشیابی و احیای مرکز فراموش شده گسترش سینمای مستند و تجربی با حضور محمد آفریده از جمله ی اقدامات وی در این رویکرد است. شعار دوره ی معاونت سینمایی پزشک، مخاطب محوری و ترمیم سالن های سینما بود.حضور منوچهر محمدی در خانه سینما به شکل کلانی خانه سینما را با او و اهدافش هماهنگ کرد. مهمترین فیلمی که در دوره ی معاونت پزشک توقیف شد دایره اثر جعفر پناهی بود. او که در دوران انتقالی، مدیریت سینما را بر عهده داشت و اساسا مدیری غیرسینمایی بود، هیچ گاه اظهار نظرهای جنجالی نکرد تصمیم های جنجالی نگرفت و تئوری صادر نکرد. متن زیر، گفتگویی است که محمد حسن پزشک از حضور سی ساله اش در عرصه ی مدیریت مناصب سینمایی سخن گفت.

انتهای مقدمه

سایت مشاور فیلم: افرادی چون آقایان بهشتی، شمقدری و ایوبی از جمله کسانی اند که از بطن انقلاب به عرصه ی سینما گام نهاده و دغدغه ی دینی کردن و دینی شدن جامعه را داشته اند. هر یک از این عزیزان، با نگاه و رویکردی به این عرصه وارد شده اند. این نگاه و رویکرد نزد آقای بهشتی مشهودتر است و نزد شخصی چون داد به طرز دیگری نمود دارد و نزد آقای شمقدری و آقای ایوبی نیز به شکل دیگری ظهور یافته است. در واقع ما در پی روشن ساختن این موضوعیم که مدیران سینمای ایران با چه نگاه و رویکردی وارد عرصه ی سینما شده اند و با چه تجربه ها و انگاره هایی سینمای ایران را حمایت کردند، دستاورد و دست آویزشان چه بوده و اگر دوباره به عرصه ی سینما بازگردند با چه دیدگاهی به سینما نگاه خواهند کرد. بر اساس این دستاوردهاست که امکان ادامه راه را خواهیم داشت و درخواهیم یافت این تجربه ی سی ساله ، ما را به چه دیدگاه و تئوری یی رهنمون می سازد. طبعا برای ورود به بحث سینمای دینی این موضوع حائز اهمیت است که نظریه ای درباره ی فیلم داشته باشیم، نظریه ای که خلاق باشد و اجازه برخورد خلاقانه را بدهد. نه تنها اجازه ی خلق اثر هنری را بدهد بلکه اجازه رشد و نمو هنر را نیز فراهم سازد. ازاینرو درصددیم که دریابیم از کدام دریچه و زاویه می توان پیوندی بین مبحث سینما با دین برقرار ساخت.

آقای پزشک: ...امیدوارم گفتگویی شکل گیرد که دردی را چاره سازد و به کار آید. با آنچه در بضاعتم هست در خدمت شما هستم، از آنچه حافظه ام یاری می کند و با آنچه که فهم من از حدود سی سال در حوزه ی سینما بودن اقتضا می کند.

ما می توانیم با همان نگاه خاص خود، چیزی را از نو شروع کنیم. اما نمی توان این حیوان 16 دست و پا را که محصول تکنولوژی غرب است تکه تکه کرد و گفت که این چند دست و پا را نداشته باش و فقط روی دو پا راه برو.

بی آنکه به طور مستقیم تخصصِ خاصی در حوزه ها ی سینما داشته باشم، با سینما گره خورده ام. نه فیلم نامه نویسم، نه کارگردان، نه فیلمبردار و نه بازیگر؛ عناصری که معمولا با خلق سر و کار دارند. در حالی که مدیریت، یک شکل است؛ مدیریت می تواند در حوزه ی سینما یا جای دیگر باشد. روی هم رفته من از سال 62 در عرصه ی مدیریت سینمایی بوده ام. به هر حال پاسخگوی سوالاتی هستم که شما در پی آن هستید و ان شاء ا... به آنچه که مطلوب نظر شماست برسیم.

سایت مشاور فیلم: مختصری درباره ی فعالیت هایتان پیش از ورود به عرصه ی سینما بگویید. چه چیز باعث شد که فکر ورود به سینما در شما شکل گرفت؟

آقای پزشک: ابتدا از سوال دومتان شروع می کنم، اینکه در چه شرایطی و به چه شکلی و با چه انگیزه ای به عرصه ی سینما ورود یافتم؛ لاجرم داستان ورود من به عرصه ی سینما، داستان آن بنده خدایی است که به دیدن آبشار نیاگارا رفته بود و از او پرسیدند: "تو با چه جرأت و انگیزه ای از بالای آبشار به پایین پریدی؟" گفت "اگر بدانم چه کسی هلم داد!"  البته من می دانم چه کسی مرا هل داد.

اما پاسخ سوال اول اینکه من در واقع دانش آموخته ی رشته ی اقتصاد دانشگاه تهرانم و در سال 1349-1348 از این رشته فارغ التحصیل شدم. بعد از یک دوره ی کوتاه یک ساله ی سربازی، از طریق پروفسور آگاه رئیس دانشکده ، به آقای ایروانی مالک و صاحب و مدیر گروه صنعتی کفش ملی معرفی شدم و با توجه به شناخت و اعتمادی که نسبت به من داشت پس از حدود یک سال، به عنوان مدیر عامل یکی از شرکت های نسبتا بزرگ کفش ملی، منصوب شدم و آخرین منصبم در این حوزه، مدیر عاملی کفش ملی بود که تا 15 اسفند1359 ادامه یافت. پس از این دوره، بنا به دغدغه های درونی به سیر و سیاحت فکری، اعتقادی و حسی پرداختم. و در این اثنی بزرگانی را درک کردم و از محضرشان بهره ها گرفتم.

سایت مشاور فیلم: آیا شما به جهت تعلق خاطری که به پژوهش داشتید به قم مراجعه کردید و آیا از دید شما، قم زمینه ی چنین پژوهشی را دارا بود؟

آقای پزشک: من به دلیل شرایط خانوادگی، مدام به قم رفت و آمد داشتم. فضای فکری و فرهنگی آن را می شناختم و بنا بر این شناخت، به قصد کسب فهم بیشتر به قم آمدم و در آن مقیم شدم... پدرم فردی مذهبی بود. گوش دادن به موسیقی و حتی رادیو برای ما حرام بود. او خود ابتدا اخبار رادیو ایران و سپس رادیو بی بی سی را گوش می کرد، بعد درب کمد را می بست که مبادا دست ما به این شیءِ آلوده بخورد. من از طرف مادری، منسوب به حضرت آیت اله میلانی هستم. از طرف خانواده ی پدری شاید شخص شاخصی نبوده ولی عمدتا از دوستداران روحانیون و مذهبیون بودند. متولد تبریز هستم و از حدود هفت سالگی ساکن تهران شدم.

به طور کل خدمت خیلی از افراد رسیدم و نسبت به آنها انس پیدا کردم. بزرگواری که خود را مدیون او می دانم و نقش بسزایی در شکل گیری فهم و درکم داشته اند، آقای صفایی حائری هستند. از قبل ایشان را می شناختم و کتاب هایشان را پیگیری می کردم و می خواندم. یادداشت ها و مقالات شان را در نجات نسل جوان که متعلق به آقای مکارم شیرازی بود، دیده بودم.

در ابتدا در ذهن آقای صفایی خوانده می شد آقای پزشک وضعیت نامعلومی دارد و ممکن است خطرناک باشد. اما ایشان به بنده اعتماد نمود و در جواب ایشان پاسخ داد: اگر پزشک دنبال مطامع مادی بود سراغ من در به در (تعبیر مرحوم صفایی) نمی آمد.

جوان طلبه ای به خواستگاری دخترم آمده بود. از ایشان پرسیدم: برای چی طلبه شده ای؟ گفت برای تبلیغ دین. سوال من این بود که تو چه درکی از دین یافته ای که می خواهی تبلیغش کنی؟ چه شناختی از دین داری؟ کاش طلبه ها فرصتی داشتند که آن بزرگوار (آقای صفایی) را می دیدند و در محضرشان تلمذ می کردند. کما اینکه خیلی ها هم ایشان را دیدند و بهره ای هم نبردند.

ما برای آب کشیدن از چاه می توانیم اختراع دیگری داشته باشیم و بعد بگوییم مسلمانان فلان کردند و بر اساس تفکر اسلامی به این دستاورد رسیدند. نمی توان چرخی را که هزاران سال است در حال چرخش است ابداع تازه ای در آن ایجاد کرد و گفت می خواهیم اسلامی اش کنیم. بهتر است وارد بحث های نظری نشوم. بحث اصلی این بود که آقای ضرغامی می خواست عوامل سینما، کارگردان و کارمند حکومت باشند. این نگاه آقای ضرغامی بود. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی یعنی جناب آقای میرمسلم نیز همین توقع را داشت. به طور کل فضا چنین بود.

من در واقع بیش از یک سال و اندی در قم ساکن بودم. بزرگواری آمدند که به ایشان شغلی را از طرف دولت پیشنهاد کرده بودند. منتهی او خود را در حد و اندازه ی آن پست و مقام نمی دید، در واقع، دانشی برای آن اداره و تشکیلات نداشت. آقای صفایی مرا به عنوان گزینه ی مناسب جهت معاونت و همیاری با خود پیشنهاد داد. من مخالفت کردم چرا که قصد بازگشت به تهران را نداشتم. شرایطی داشتم که بخشی از آن عنایت حق تعالی بوده که برای امرار معاش نیاز به فعالیت شغلی نداشتم. بنابراین جواب رد دادم. مرحوم صفایی گفت که تکلیف است و باید بروی. براین اساس به تهران آمدم و دیدم که همان بزرگوار سر کار است. بنده به عنوان مشاور حاج آقای مهری در بنیاد مستضعفان مشغول به کار شدم. بدین ترتیب من به تهران بازگشتم بدون اینکه ارتباطم با قم قطع شود. در این موقعیت بود که آقای صفایی هر از گاهی زنگ می زدند و با عده ای از دوستان به منزل بنده می آمدند و سر می زدند. در همین دوره من نگران ورود به حوزه بنیاد مستضعفان بودم. تا اینکه یک روز یکی از دوستان به نام آقای منوچهر محمدی، آمدند و به من گفتند که آقای بهشتی در عرصه ی سینما پیگیرکارهایی است و به دنبال مدیری است که از مدیریت باخبر و به آن مسلط باشد. و من شما را به آقای بهشتی پیشنهاد کردم و باید به محضر ایشان بروم. پس از رایزنی با آقای بهشتی، از من خواست تا در سازماندهی و برنامه ریزی بنیاد سینمای فارابی کمک کارشان باشم. این در حالی بود که نه تنها از امر سینما هیچ گونه سر رشته ای نداشتم بلکه رغبتی هم به این کار در خود احساس نمی کردم. البته به عنوان کار چرا، چون برای مدیر فرق نمی کند در چه حوزه ای فعالیت و کار کند؛ مسجد جمکران باشد، کفش ملی باشد و یا بنیاد فارابی. کافی است شعور و دانش لازم را داشته باشد و بتواند عوامل موثر در آن حوزه را شناسایی کرده و مدیریت کند. البته این امر مستلزم داشتن تعریف و نگاهی خاص به مدیریت است تا این نتیجه حاصل شود. ممکن است کسی ساز خوب بزند و صدای خوبی هم داشته باشد اما ساز زدن و آواز خواندن دو توانایی متفاوت هستند. یک پزشک ممکن است مدیریت هم بداند اما لزوما هر پزشکی نمی تواند رئیس بیمارستان باشد.

سایت مشاور فیلم: آیا همان موقع هم همین نگاه را داشتید؟

آقای پزشک: بله، آن موقع هم همین نگاه بود. درک من از هستی در سن 14 و 15 سالگی شکل گرفت و در خدمت آقای صفایی این موضوع صیقل یافت و تعین پیدا کرد و قابل انتقال و بیان شد. اما عموما این نگاه بود و همین نگاه عامل جذب من و ارادت من به ایشان شد.

سایت مشاور فیلم: آیا این آشنایی باعث حضور شما در قم شد؟ یعنی به خاطر آقای صفایی به قم آمدید؟

آقای پزشک: آقای صفایی را قبلا پیدا کرده بودم. قبل از اینکه به قم بروم. از طریق مجله نجات نسل جوان بود که با ایشان آشنایی داشتم. در این دوره من دبیرستان می رفتم. با اینکه ایشان خیلی ساده و عامیانه مطلب می نوشت، اما به نظرم نوشتارشان دارای یک جهان بینی بود. به هر صورت من قبلا ایشان را می شناختم البته نه از نزدیک. اما می دانستم که آقای ع.صادی هستند و دارای چنین اعتقاداتی اند. عمدتا حضور و معیت در خدمت ایشان هدف اصلی من برای رفتن به قم بود.

سایت مشاور فیلم: به طور معمول گفته می شود که انقلاب، محصول یک ایدئولوژی است. ایدئولوژی هم جزیی از آگاهی است. ما با مدیران بسیاری روبرو هستیم که به تبع اینکه انقلاب به آنها آگاهی های زیادی داده خود را بی نیاز از کنکاش دیدند و کار خود را بی زحمت نظمی تئوریک و فنی پیش بردند. و چه بسا جریان انقلاب به واسطه ی حضور ایشان دچار آسیب های بسیاری شد. آیا شما نیز مدیری برآمده از نسل جوانان مذهبی بودید که در انقلاب حضور داشتند؟ افرادی که در سایه ی مذهب رشد پیدا کرده بودند و در جریان انقلاب حضور پیدا می کردند. چرا که مشکل انقلاب، مشکل مدیریت بود و خوب آقای پزشک هم جزء مدیران بودند. چه چیزی، چه فقدانی، چه سوالی باعث شد که شما به سوی قم رهسپار شوید؟

من نیز با همین ابهامات و سوالات مواجه بودم. البته باید بگویم پدر من – خدابیامرز- مرا تا نجف برد و در محضر شخصی به نام ارومیان که امام جمعه ارومیه شدند و بعد نماینده ی مجلس شدند. من در خدمت ایشان بودم تا بتوانم سوالات بی پاسخ خود را پاسخ بگیرم. بنابراین رفتن من به قم مشکل مدیریت نبود. مشکل، پیدا کردن جایگاه خودم در هستی بود. اینکه کی ام؟ چی ام؟ کجا هستم؟ آن مقدار فهم و دانشی که داشتم قانعم نمی کرد و همیشه با این جمله مواجه می شدم که نه این، آن چیزی نیست که در طلبش هستم. و خوب این مسائل ارتباط چندانی با مشکل مدیریت نداشت.

از سوی دیگر سینماگران چنین تفکری را برنمی تابیدند. رهبری چنین جماعتی را آقای درویش و عمدتاً آقای سیف الله داد بر عهده داشتند.

سایت مشاور فیلم: در واقع ما با دو وجه آقای پزشک مواجه بودیم، پزشکی که سوال می کرد و در پی پاسخ به سوال های شخصی و عقیدتی خود بود و در این راستا مطالعه می کرد و برایش سوال پیش آمده بود و وجه دیگری از آقای پزشک که بعد از انقلاب در جریان مدیریت قرار می گرفت. در برهه ای از این دوگانگی، آقای پزشک پرسش گر، سوالاتش را متوقف کرد و به قم آمد و با آقای صفایی مراوده پیدا کرد.

آقای پزشک: البته، دقیقا هم این طور نیست که می فرمایید.

سایت مشاور فیلم: آیا آن چیزی که در نزد آقای صفایی پیدا کردید بعدا در ارتباط با دوستان و جایگاه مدیریتی تان راهگشا بود؟

آقای پزشک: شاید شخص من با تعبیر سینمای دینی مشکل داشته باشم؛ منظور از دین، کدام دین است؟ از بودایی و مسیحی گرفته تا باقی دین ها، آیا شامل این دین و موضوع بحث ما می شود؟ شاید منظور تمام کسانی که از سینمای دینی صحبت می کنند سینمای توحیدی باشد. و از بین سینمای توحیدی نیز، سینمای نگاه محمدی مد نظرشان باشد. چنانچه بخواهیم هنر را به دین و یا دین را به هنر نزدیک کنیم، یا علوم اجتماعی دینی و اسلامی را اکتشاف کنیم، در صورتی که فرد موحد باشد – در تمام حوزه های هنر بویژه در سینما- تمامی رویدادها برایش توأم با نگاه دینی خواهد بود. به هر پدیده ای و به هر قصه و خیالی از منظر توحیدی خواهد نگریست. فرد موحد، به عنوان داستان پرداز، اگر داستان و قصه ای در ذهنش شکل بگیرد یا در پی بیان اتفاق درونی اش باشد، حاصل کار اثری توحیدی خواهد بود، مترادف و متناظر با آن چیزی که شما در پی آن هستید یعنی سینمای دینی والا. در حالی که افرادی آمدند -که گرچه دیندار بودند- و مناصبی را عهده دار شدند اما طولی نکشید که کناره گرفتند. باید بین مسلمان بودن و موحد بودن تفاوت قائل شد. فردی که صاحب نگاه توحیدی است، متعلقات نگاهش نیز توحیدی خواهد بود. اعمال آدمی، می تواند واجد معناهای متعددی باشد؛ برای مثال اگر کسی مراجعه کند و درخواست کمک مالی کند، پولی که از طرف من به او داده می شود، عملی واحد و بسیط است اما در ذات خود می تواند به معانی فراوانی دلالت داشته باشد؛ می تواند نشانه ای از بخشندگی من تلقی شود، یا عملی برای رفع زحمت باشد، یا جنبه ی آموزشی برای دیگران داشته باشدو ... بی نهایت نگاه می تواند در یک عمل ساده اتفاق بیفتد. الاعمال بالنیات. یعنی آن نیت مستتر در اعمال آدمی اهمیت دارد وگرنه نماز خواندن تنها به قربت الی الله گفتن نیست.

سایت مشاور فیلم: ما در پی آن دیدگاه و تئوری ای هستیم که در مراوده با آقای صفایی به آن رسیدید.

بالاخره من نتوانستم ادامه بدهم و رفتم و موسسه فرهنگی و هنری سمع / ثمین را با مشارکت آقای منوچهر محمدی راه انداختم. قرار شد آن شرکتی که به نام آقای منوچهر محمدی بود کلاً کار سینمایی انجام دهد و کارهای فرهنگی و غیرسینمایی در شرکت من مستقر شود.

آقای پزشک: حسی در من بود که به آنچه تا آن زمان به دست آورده بودم راضی نمی شد حتی زمانی که سلمان وار در خدمت آقای ارومیان بودم. سوالات و ابهاماتی در من باقی بود. برای مثال: من سوره ی کوثر را می خواندم: انا اعطیناک الکوثر.... همه ی تفاسیر مربوط به این سوره را می خواندم و مرور می کردم، اما همچنان ابهاماتی در ذهنم بی پاسخ می ماند. اینکه چه ارتباطی با من برقرار می کند؟ کلامی است که بین خدا و رسولش رد و بدل شده و ارتباطی با من ایجاد نمی کند. نگران این بودم که هستی ام را ببازم و سرمایه هایم را از دست بدهم. در خدمت آقای صفایی بود که زمینه های شناخت از وجوه قرآنی برایم آشکار شد.

سایت مشاور فیلم: آقای صفایی چه ویژگی هایی داشت که در شما تحول ایجاد کرد؟

آقای پزشک: کسی به من گفت این همه احترام و بزرگداشت و تعظیم نسبت به آقای صفایی برای چیست؟ پاسخم این بود: من ایشان را آشناترین فرد به زبان وحی دیدم. به همین سادگی و به همین راحتی. شاید این ویژگی نتیجه ی تلاش خود ایشان بوده یا به او اعطا شده بود. خود ایشان در جایی اشاره دارند که بخشی از این عنایت به خاطر احترام و محبتی است که به پدر و مادرم داشتم و بخشی از آن را نیز مرهون شب زنده داری هستم. این دو مقوله باعث شده تا یک سری از پرده ها برایشان کنار برود.

سایت مشاور فیلم: آیا آقای صفایی در هویت انسان دینی معاصر تعریف تازه ای داشت؟ آیا به هویت انسان دینی رسیده بود و آن را منتقل می نمود؟

آقای پزشک: اگر می گویم ایشان را آشناترین فرد به زبان وحی دیدم، در واقع درک شخصی خود را ارائه می کنم. این درک من است، من که همه ی هستی را نمی شناسم. همه ی آدم های روی زمین را هم نمی شناسم. آن مقدار که در بضاعتم بود، ایشان را آشناترین فرد به زبان وحی دیدم. نسبت من با ایشان همین بود که عرض کردم.

آقای بهشتی، از من خواست تا در سازماندهی و برنامه ریزی بنیاد سینمای فارابی کمک کارشان باشم. این در حالی بود که نه تنها از امر سینما هیچ گونه سر رشته ای نداشتم بلکه رغبتی هم به این کار در خود احساس نمی کردم. البته به عنوان کار چرا، چون برای مدیر فرق نمی کند در چه حوزه ای فعالیت و کار کند؛ مسجد جمکران باشد، کفش ملی باشد و یا بنیاد فارابی.

سایت مشاور فیلم: آقای پزشک، شما وارد تهران شدید و پس از مدتی حضور در سازمان بنیاد مستضعفان در اردیبهشت سال 1362 در بحبوحه تأسیس بنیاد فارابی به جمع آقای بهشتی پیوستید، فضای آشفته ای در عرصه سینما تجربه می شد؛ تعدد مدیران، مشخص نبودن نسبت دولت با فیلم سازان و مسائلی دیگر و مهمتر از همه تعدد نگاه ارزشی به سینما. در چنین وضعیتی شما در جایگاهی قرار گرفتید و عهده دار نقشی برای شکل دهی به ساختار سینما شدید. اصولا این مرکز را چگونه دیدید و یافتید؟ نقش و جایگاهِ آقای بهشتی را چگونه ارزیابی می کنید؟

آقای پزشک: در مورد آقای بهشتی باید عرض کنم، ایشان یک ایده پرداز و تئوریسین هستند نه تنها در حوزه ی سینما، بلکه زمانی هم که به سازمان میراث فرهنگی منتقل شد، شاهد بودیم که میراث فرهنگی را از دایره ی تنگ مسولیت و ماموریت برای حفظ و نگهداری گلدان های زیرخاکی خارج ساخت و به نهادی تبدیل کرد که توان نقش آفرینی در حوزه های سیاسی و اجتماعی را داراست. آقای بهشتی در وهله ی نخست فردی تئوریسین و ایده پرداز و روشنفکر و صاحب اندیشه بود. تاریک اندیشی در او راه نداشت. گرفتار ابهام فکری و اجرایی نبود. من برای این که بتوانم حوزه ی تحت امر خود را سازمان دهی کنم و مدیر برنامه باشم، ابتدا لازم بود تا موضوع را بشناسم. لذا خدمت آقای بهشتی می رفتم و ایشان نیز برایم خیلی صحبت می کرد. واقع امر این بود که سینمای دینی یا به طور کل سینمای آن دوره، نتوانسته بود از سال 1358 به بعد توفیقی حاصل کند. تنها تغییراتی در ظاهر آن رخ داده بود برای مثال بازیگران زن چادری شده بودند. در حوزه ی ارتباط سینما با اسلام و دین موفقیتی به دست نیاورده و کاری از پیش نبرده بود. تلقی ایشان از امر سینما این بود که سینما نیازمند یک فضای گلخانه ایست تا توان رشد و نمو بیابد. از این رو جلساتی شکل گرفت که آقای بهشتی در محور بحث ها آن قرار داشت. ماحصل این جلسات –که در مجموع قریب به پانصد ساعت گفتگو و بحث و نظر بود- در نهایت بدل به سه محور فکری شد: هدایت، حمایت و نظارت. طبیعتا راهکار نخست هدایت بود و بعد از آن حمایت و سرآخر نظارت. پیش از این نهادهای مرتبط با امر سینما آشفته عمل می کردند. حتی می توان این موضوع را محور پژوهشی قرار داد که چرا پیش از این تاریخ، ما معاونت سینمایی نداشتیم. اداره نمایشی وجود داشت که در واقع مهمترین مسئوولیتش نظارت بود. نظارت و ارزشیابی بعد از سال 70 به این نام موسوم شد. تا پیش از این تاریخ نام دیگری داشت.(اداره ترویج و نمایش) آنچه اشاره شد این بود که پیش از نظارت فرایند هدایت صورت گیرد و بر مبنای این هدایت پذیرفتگی، میزان حمایت مشخص گردد. پس از اینکه آقای فخرالدین انوار آمدند نظارت و ارزشیابی با آقای حیدری بود.

سایت مشاور فیلم: آیا به مسیری که آقای بهشتی در حال طی کردن آن بودند معتقد بودید؟

به هر حال آقای بهشتی، مهمترین چهره مدیریتی سینمای پس از انقلاب هستند و به نوعی همه شاکله سینمای ایران را رقم زدند.

آقای پزشک: در واقع آنچه پس از انقلاب در عرصه سینما داریم بر دوش ایشان است.

سایت مشاور فیلم: شما بر اساس آنچه از مدیریت می دانستید، مجموعه تحت امر خود را پس از شناخت و درک مدیریت می نمودید. در حالی که آقای بهشتی در حال کن فیکون کردن عرصه سینما بود. البته پیش از آن نیز سابقه همکاری با آقای شریفیان را داشت. پیش از آن با مجموعه آقای انوار فعالیت داشت و در عرصه تلویزیون کارهای زیادی را انجام داده و فیلم های در خوری ساخته بود. همکاری و همفکری با آقای اسفندیاری و آقای دادگو داشت. آیا مجموعه این فعالیت ها با نگاه شما در تقابل نبود؟ آیا به اعتقاد شما نیز عملکرد آقای بهشتی یک ضرورت تاریخی بود؟

آقای پزشک: من نسبت خود را با آقای بهشتی و فارابی مشخص کرده بودم. من در مدیریت سینما نفعی نداشتم. من قرار بود که مدیر برنامه­ریزی فارابی باشم. یعنی مدیریت عرصه­ای که تصمیم گرفته شده بود تا چه برنامه­ها و عملکرد داشته باشد. در واقع مسوولیت من برنامه ریزی فعالیت ها و سپس سازمان دهی آنها بود. البته نقش منفعلی نیز نداشتم که بگویم به من ربطی ندارد اگر همه خلافی می کنند من تنها مدیر هستم و بس و فقط سازماندهی و مدیریت را باید انجام دهم. در واقع نسبت به پیرامون فعالیت خود اشراف داشتم. کار معقولی که به فکر و نظر آدمی می رسید همانی بود که آقای بهشتی در صدد انجامش بود. در واقع اگر مجموعه سینما دولتی نمی شد، اصلاً نمی توانست حیات دوباره پیدا کند. تعبیر امام را دقت کنید: ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. یعنی فهم رهبر جامعه این است که فحشا و سینما دو روی یک سکه اند من با این موضوع مخالفتی ندارم. ابتدا باید خود را در همان شرایط سال 1362 قرار بدهید؛ آیا راهی به جز دولتی کردن ـ البته دولتی شدن نه به مفهومی که در شوروی اتفاق افتاد ـ وجود داشت؟ در واقع قرار نبود خود فارابی سرمایه گذاری کند و فیلم تولید کند.

شاید شخص من با تعبیر سینمای دینی مشکل داشته باشم؛ منظور از دین، کدام دین است؟ از بودایی و مسیحی گرفته تا باقی دین ها، آیا شامل این دین و موضوع بحث ما می شود؟ شاید منظور تمام کسانی که از سینمای دینی صحبت می کنند سینمای توحیدی باشد.

سایت مشاور فیلم: اما عملاً اینطور شد، آیا در عمل فارابی هزینه و بودجه فیلم ها را نمی داد؟

آقای پزشک: نه. فرق دارد. وقتی هست که مثل تلویزیون، به تهیه کننده پول می دهد که فیلمی تهیه کند و بسازد. در واقع دگردیسی های فراوانی رخ داد تا یک روز به این نتیجه رسیدیم که عوامل تولید خودشان سهیم شوند و تعاونی درست کنند و... فارابی تعداد محدودی فیلم ساخت و قرار نبود خود مستقیماً وارد بحث تولید فیلم شود، قرار بود جنبه حمایتی داشته باشد. شعاری که آقای بهشتی به آن وفادار بود. بخش فرهنگی ای بود که خود آقای بهشتی مسوول آن بود و حدوداً ده نفر آنجا فعالیت داشتند. فردی که سناریو داشت با او صحبت می شد گفتگو و مشاوره انجام می شد که باعث ارتقاء فیلمنامه  ایشان می شد. پس از اینکه فیلمنامه به مرحله ی قابل قبولی می رسد آن موقع در بخش حمایت قرار می گرفت. منظورم این است که عملکرد فارابی دولتی نبود، قرار بود هدایت فکری و حسی ـ حمایت بر آنچه که هدایت شده است ـ صورت پذیرد ـ و به نسبت تقرب موضوع و فرم با تفکر حاکم، میزان حمایت کم یا زیاد می شد.

سایت مشاور فیلم: در واقع نزدیک به آنچه که آقای بهشتی جریان فرهنگی مسلط می دانست. حضرتعالی با فضایی در ارتباط بودید که در آن یک فهم عمیق و گسترده و نظامند وجود داشت. یکی از پیامدهای چنین فهمی پرداختن به واقعیت ها بود. در چنین فضایی نکته ای که شما اشاره نمودید که اقتضاء آن زمان و فضا و عقلانیت انسانی، به نحوی بود که هر کس دیگری هم که بود همین تصمیم و راهکار را اتخاذ می کرد. این شرایط مقتضی آن دوره و فکر حاکم بر آن وضعیت بود. شخص شما این شرایط را چطور ارزیابی می کردید؟ آیا تصمیم شما بر عدم مذاکره و مباحثه با دوستان مبنای دیگری سوای شرایط حاکم آن دوره در خود داشت؟

آقای پزشک: به دو نکته ارجاع می دهم؛ همان نگاه ـ تفکر نمی گویم ـ به من آموخته بود که قرار نیست حتی رسول اکرم کسی را به دوش بگیرد و به هدایت برساند. در واقع اینطور هم نبود که ایشان خودشان را مکلّف بدانند که جماعت پیش روی خود را هدایت کنند. رسالت خود را انجام می دادند و اگر زمینه هدایتی فراهم می شد نقش بیشتری به عهده می گرفتند. من تعدادی از افرادی را عمدتاً در معیت آقای صفایی بودند در بخش فرهنگی و برای همکاری با بنیاد معرفی و وارد کردم. مواردی هم پیش می آمد که با هم بحث می کردیم منتهی نه به عنوان اینکه برای خود نقشی قائل باشم نقشی که مثلاً بخواهم آقای بهشتی را هدایت کنم. در واقع ایشان هدایت یافته بود ایشان از مسیری و من هم از مسیری دیگر. ایشان را به عنوان فردی متدین می شناسم. در ضمن ایشان تئوریسین بود و برای من این دو موضوع احترام برانگیز بود. اما کسی نبود که من از ایشان چیزی بپرسم یا دنباله روی ایشان باشم. این دو مقوله با هم فرق می کنند. لذا ما چندان تضاد یا مباحثات آنچنانی در خصوص تصمیمات یا برنامه های سینمایی نداشتیم. من ترجیح می دادم که برای مثال برای صیقل یافتن بحث های فیلمنامه ای افرادی را که آشنایی لازم با امور سینما دارند را به آن بزرگوار مرتبط کنم تا در بخش فرهنگی به ایشان یاری برسانند. چهره شاخص این رایزنی ها سید مهدی حسینی بود که پیش از این در بخش فرهنگی سپاه بودند. من به واسطه آشنایی ام با ایشان در سپاه و آشنایی با خط فکری اشان زمینه ورود این دوستان را فراهم نمودند و ایشان نیز دوستان دیگرشان را به بنیاد معرفی کردند.

سایت مشاور فیلم: شما به عنوان مدیر برنامه ریزی وارد فارابی شدید و بعد در سال 67 قائم مقام آقای بهشتی شدید.

آقای پزشک: موضوعی را باید متذکر شوم که در واقع همان ماجرای آبشار است. یک روز به هر دلیل مدیر امور حقوقی فارابی استعفا کرد و رفت. لذا پزشکی که اقتصاد می دانست از طرف آقای بهشتی عهده دار این مسئولیت شد. البته این را باید اضافه کنم که این قضایا هم زمان شده بود با اتفاقاتی که در بنیاد مستضعفان شکل می گرفت و وضعیت مناسبی نداشت. من برای پرهیز از بودن در یک سری مناسبات بنیاد مستضعفان، علاقمند بودم که بیشتر وقتم را در فارابی بگذرانم. نه به عنوان کارمند فارابی. حضورم بیشتر در فارابی برای دوری از بودن در جاهای دیگر بود. کم کم راغب شدم که امور عمومی بنیاد را در دست بگیرم. پس از مدتی، پس از رفتن خزانه دار بنیاد با نظر مساعد آقای بهشتی به این سمت منصوب شدم. یک مدت بعد آقای بهشتی با قائم مقامش به مشکل برخورد، لذا بنده حکم قائم مقامی بنیاد را احراز کردم. به همین راحتی، خیلی پیچیده نبود.

واقع امر این بود که سینمای دینی یا به طور کل سینمای آن دوره، نتوانسته بود از سال 1358 به بعد توفیقی حاصل کند. تنها تغییراتی در ظاهر آن رخ داده بود برای مثال بازیگران زن چادری شده بودند. در حوزه ی ارتباط سینما با اسلام و دین موفقیتی به دست نیاورده و کاری از پیش نبرده بود.

سایت مشاور فیلم: بین بنیاد مستضعفان و بنیاد فارابی مخالفتی وجود داشت؟

آقای پزشک: نه به هیچ وجه. من در بخش معاونت بازرگانی بنیاد مستضعفان بودم و هیچ مناسبتی با طباطبایی و دم و دستگاه سینمایی نداشتم. آن موقع هم تفکرمان تفکر در باب حجاب زنها در فیلم ها بود و بعد هم مصادره سینماها و مسائلی از این قبیل. نه بحث تولید و این مسائل.

سایت مشاور فیلم: چطور شد که به فارابی راه یافتید؟

آقای پزشک: عرض کردم که یک روز دوستی به نام آقای منوچهر محمدی پیشنهاد همکاری با آقای بهشتی را دادند و گفتند که ایشان به فردی که به مقوله مدیریت آشنا باشند نیاز دارند. پس از صحبت با آقای بهشتی توافق همکاری صورت گرفت... در واقع من با سینما به آن مفهوم، هیچ گاه نتوانستم مناسبتی پیدا بکنم. همواره به آن به عنوان موضوع کارم نگاه کرده ام. در واقع نه دغدغه فیلم داشتم نه عاشق فلان بازیگرم نه عاشق فلان کارگردانم. در سینما چیزی نبود که من را به خودش بند کند. یا در من چیزی نبود که سینما در من بند شود.

من به عنوان مدیر در حوزه های گوناگونی حضور داشته ام و برایم مهم جنبه مدیریت و برنامه ریزی رشته های فعالیتم بوده است. روزی آمدند و گفتند بیا و عضو و هیأت امنای مسجد جمکران باش و آن را اداره کن. در دوره ای هم پیشنهاد برنامه ریزی فارابی به من شد و قبول کردم. به طورکل ماهیتم این است. نه اینکه در خصوص جمکران و فارابی و حوزه های شغلی ام رابطه ای به آن مفهوم داشته باشم. در دوره مدیریت مسجد جمکران، من گفتم حالا که پرچمی بلند شده و پرچم توحید و نماز است، به اسم و نام حضرت حجت هم هست پس برایم مقدس است.

سایت مشاور فیلم: در خصوص ورودتان به فارابی فرمودید و همچنین قائم مقامی اتان در بنیاد و بعد از آن هم به معاونت سینمایی نائل شدید. در واقع به نوعی تکلیف بود؛ کتب علیکم الصیام.

بحث آقای زم و تشکیلات حوزه هنری که بحث جداگانه ای دارد و از طرف دیگر درگیری این دو نهاد (بنیاد و حوزه هنری) در واقع مصداق یک نوع رابطه مودبانه خونی بود. هر دو همدیگر را منحرف می دانستند و تکفیر می کردند.

آقای پزشک: واقعیت ماجرا این است که در بسیاری از مسیرهای زندگی ام خودم اصرار چندانی برای انتخاب آن نداشته ام. حضورم در دبیرستان که رشته ریاضی خواندم و بعدش دانشکده ادبیات دانشکده تهران و بعد دانشگاه علوم مشهد و رشته فیزیک، همه در واقع نوعی کشش بود. انگار کسی مرا به سمت دلخواه خود می کشاند. بعد از عزل آقای بهشتی و رفتن ایشان از بنیاد فارابی ـ که البته به شکل ناشایستی این اتفاق افتاد که ایشان را از عوامل صهیونیست در عرصه ی سینما معرفی کردند ـ بنده نیز به طبع، از آنجا که قائم مقامشان بودم عزل شدم. پس از مدتی آقای بهشتی با من تماس گرفت و خبر شهردار شدن آقای کرباسچی را داد و پیشنهاد همکاری در شرکت توسعه فضای فرهنگی شهرداری را با من طرح کرد. باز هم ایشان در پست مدیر عاملی و من به عنوان قائم مقام. موزه ی سینما یکی از دستاوردهای آن نشست ها و گفتگوها بود.

سایت مشاور فیلم: اجازه دهید به دهه شصت برگردیم. آقای پزشک شما به هر حال در عرصه سینما بودید و بعد در واقع با آقای بهشتی همکاری نمودید و به نوعی با امر سینما مواجه بودید علی رغم غربت قلبی که با سینما داشتید. درک شما از سینمای دهه شصت چه بود؟ به نظر شما ما از کجا به کجا رسیدیم؟ آقای بهشتی سینما را چگونه تعبیر کرد و چگونه تحویل داد؟ گرچه تنها آقای بهشتی و بنیاد فارابی نبود که دست اندرکار سینما بودند، جریان حوزه هنری بود جامعه فیلم سازان بودند و فیلم هایی تولید می شد که اصلاً پیش بینی شده نبودند مثل فیلم های اولیه مخملباف. آنچه شما در سینمای دهه شصت دیدید چه بود؟ چه جمع بندی ای از آن به دست آوردید؟

آقای پزشک: من به عنوان یک ناظر بی طرف پاسخ می دهم چرا که من نه فیلم ها را پیگیری می کردم نه حتی فیلم ها را نگاه می کردم. چرا که فکر می کردم کار مهمتری دارم. بگذارید راحت بگویم آن اوایل فکر می کردم اگر مثلاً یک رمان را بخوانم نتیجه بهتری عایدم می شود تا اینکه فیلم فلان را ببینم. 

کار معقولی که به فکر و نظر آدمی می رسید همانی بود که آقای بهشتی در صدد انجامش بود. در واقع اگر مجموعه سینما دولتی نمی شد، اصلاً نمی توانست حیات دوباره پیدا کند. قضاوت در مورد درستی یا نادرستی تصمیمات آقای بهشتی را باید با مقتضیات آن دوره سنجید. در حال حاضر نمی توان قضاوت درستی درباره عملکرد آقای بهشتی داشت.

سایت مشاور فیلم: یعنی به ادبیات اهمیت بیشتری نسبت به سینما قائل بودید؟

آقای پزشک: فکر می کردم در رمان چیز بیشتری هست که برایم مفید واقع شود. یعنی دستاوردهای که قرار است از فیلم نصیبم گردد از ادبیات بسیار بیشتر و درخورتر بود. با فیلم های خارجی میانه چندانی نداشتم. در مورد فیلم های داخلی هم با دیدن یکی دو مورد اندازه و معیار دستم می آمد. بحث آقای زم و تشکیلات حوزه هنری که بحث جداگانه ای دارد و از طرف دیگر درگیری این دو نهاد (بنیاد و حوزه هنری) در واقع مصداق یک نوع رابطه مودبانه خونی بود. هر دو همدیگر را منحرف می دانستند و تکفیر می کردند. آنچه آقای بهشتی در حال پیگیری و انجامش بود نگاهی است که یک حاکم باید بر جامعه اش داشته باشد. یعنی همکاری با تمام کسانی که در حوزه سینما استعداد کار داشته و در کف صلاحیت قرار دارند نه در بالا. یعنی لااقل برخوردار از حداقل صلاحیت باشند مثلاً معاند نباشند. ضد دین نباشند ضد اخلاق نباشند. این کف و حداقل ها را دارا باشند. چنین افرادی حق و صلاحیت ورود به سینما را دارند. منتهی این افراد باید دوره ای را می گذراندند و از مجرای بررسی و ارتقاء فیلم نامه هدایت می شدند تا بتوانند فیلم بسازند. البته و صد البته شاید زمانی می توان کار و عملکرد آقای بهشتی را به دقت مورد ارزیابی قرار داد که حادثه عزل ایشان اتفاق نمی افتاد و  به عنوان عامل صهیونیست معرفی نمی شد. چرا که به هر صورت درخت و گیاهی که در این گلخانه در حال رشد و نمو بود به اندازه ای رشد یافته بود که دیگر در آن نمی گنجید و می خواست از سقف و پنجره بیرون بزند. قضاوت در مورد درستی یا نادرستی تصمیمات آقای بهشتی را باید با مقتضیات آن دوره سنجید. در حال حاضر نمی توان قضاوت درستی درباره عملکرد آقای بهشتی داشت. آنچه اتفاق افتاد اینکه اولاً ایشان شرایطی را فراهم ساخت که سینما بتواند در جمهوری اسلامی موجودیت داشته باشد. کار سهل و ساده ای نبود که آقای بهشتی موفق به انجام آن شد. دوماً سینما نیازمند حمایت بود. حال که پر و بالی گرفته بود باید مورد حمایت و عنایت قرار می گرفت. البته حوزه هنری هم سرگرم کار خود بود و بنیاد مستضعفان نیز فعالیت های خود را داشت.

سایت مشاور فیلم: در دوره ای که با آقای بهشتی در شهرداری بودید مطلبی وجود دارد که به فهم ما از سینما یاری کند؟

آقای پزشک: اجازه دهید به پیشتر از آن باز گردیم. لزوما این طور نبوده که آنچه فکرش را می کردیم محقق شده باشد. و لزوماً آنچه محقق شد دقیقاً چیزی نبود که اندیشیده شده باشد، برای مثال، در دوره ای از وزارت فرهنگ و ارشاد، معاونت سینمایی به سالن های کوچک فکر می کرد. ولی در دوره ی شرکت توسعه فضای فرهنگی شهرداری این نگاه حاکمیت پیدا کرد. که شهر ما به مراکز فرهنگی از سالن سینما گرفته تا مراکز فرهنگی نیاز دارد. بهترین ایده این بود که در کنار طراحی و راه اندازی چنین مراکزی به سرمایه گذاران آن، این امتیاز را بدهیم تا فعالیت های سودآور اقتصادی برای موسسات خود تعریف کنند. در واقع بتوانند دغدغه و علاقه اشان را به صورت جامع پوشش دهند.

آقای بهشتی با وجود حضور در شرکت توسعه فضای فرهنگی شهرداری، شخصاً با سینماگران مطرح آن دوره ارتباط داشت و همچنان نشست و گفتگو و گپ و... برقرار بود. من بیشتر در بخش بازرگانی بودم و کارهای اجرایی شرکت را عهده دار بودم. من آقای بهشتی را دوست دارم و به ایشان علاقه و اعتماد دارم. تا حدی که به ایشان گفتم که می دانم دارید چه کار می کنید حتی حاضرم به عنوان یک جعبه پرتقال زیر پایتان باشم تا بیست سانت بالاتر میختان را بکوبید. منظورم از این بیان، حسی است که نسبت به آقای بهشتی داشتم. وی پس از این که به میراث فرهنگی منتقل شد همچنان نسبت خود را با سینما حفظ نمود و از سینما نبرید. ارتباطشان  با سینماگران همچنان برقرار بود. منظورم این است که با وجود اختلافاتی که وجود دارد هنوزم که هنوز است سایه آقای بهشتی روی سینمای ایران هست، چه بخواهند چه نخواهند. آقای انوار از حیث جایگاه شغلی و سینمایی ارشدتر از بهشتی بود اما پس از اتمام مدیریت سینمایی اش از سینما فاصله گرفت.

سایت مشاور فیلم: همه به نوعی اتفاقات جدی آن دوره را محصول نگاه آقای بهشتی می دانند. تقسیم بندی اینکه چه کسی به فارابی و چه کسی به معاونت سینمایی برود، توافقی دو طرفه بود.

آقای پزشک: بحث هدایت و حمایت را قرار شد آقای بهشتی انجام بدهند و نظارت را آقای انوار عهده دار شدند.

ایشان را به عنوان فردی متدین می شناسم. در ضمن ایشان تئوریسین بود و برای من این دو موضوع احترام برانگیز بود. اما کسی نبود که من از ایشان چیزی بپرسم یا دنباله روی ایشان باشم. این دو مقوله با هم فرق می کنند.

سایت مشاور فیلم: در واقع رفتن به فضای شهرداری و شرکت توسعه فضای فرهنگی شهرداری ادامه کاری بود که آقای بهشتی پیگیر بود. با رفتن آقای بهشتی محصولات گلخانه (بنیاد فارابی) می خواست شیشه های گلخانه را خرد کند. ما نیاز به سالن داشتیم بحث واگذاری فضای تجاری در قبال فضای فرهنگی ایده شما و آقای بهشتی بود؟

آقای پزشک: نه من در طراحی اش نقشی نداشتم.

سایت مشاور فیلم: آیا این دوره دوره موفقی بود؟ دستاوردی داشت؟

آقای پزشک: این اندیشه و طرح پیگیری شد -گرچه در زمان مرحوم سیف الله داد عملی شد-، ساخت مجتمع سینمایی مثل مجتمع بهمن مشهد که هفت سالن یا پنج سالن در آن پیش بینی شده بود و در شهرستانها هم برنامه های مشابهی در حال پیگیری بود. در تهران ظاهراً اتفاق خاصی از این حیث نمی افتاد. عمدتاً در شهرستانها پیگیری شد. بعضی هم به این نیت که با احداث این مجتمع ها و ساخت سالن ها سودی هنگفت می کنند وارد عمل شدند اما عملاً همه اشان ورشکست شدند. این اتفاق در زمان آقای داد بود. در واقع ایشان با رویاسازی و با ذهنیت پیش رفتند. علی رغم اینکه عاشق هم بودیم و همدیگر را دوست داشتیم و نسبت به هم ارادت داشتیم ولی من بیشتر از دو سال نتوانستم مدیریت بنیاد فارابی را عهده دار باشم. داد صاحب نگاه خاصی بود. اینطور بگویم پاهایش روی زمین بود. همچنان که سرش بالای ابرها. دوست داشت پاهایش هم همان حول و حوش باشد، بالاتر از ابرها.

در پی همین نگاه بود که برخی آمدند تا همین روال را در پیش گیرند بدون اینکه منطقی باشد. زمانی که بلافاصله بعد از سیف الله داد من به معاونت وزیری رسیدم، با انبوهی از فیلم سازان و سالن سازان که ورشکست بودند مواجه شدم که آمده بودند تا خود را از ایوان معاونت سینمایی به پایین پرت کنند و خودکشی کنند. آقای سیف الله داد تبدیل به قهرمان شده و باید هم می شد حق هم داشت. مرکز آموزش فیلم سازی را تعطیل کرد که نیاز به حضورش نبود. به من می گفت فارابی را باید تعطیل کنی. در پاسخ به او می گفتم فارابی در ایده آل ترین شکلش نیاز حاکمیت است. یعنی به عنوان مرکزی که جماعت اهل هنر دور هم گرد بیایند و فکر و تبادل نظر کنند. آقای سیف الله داد می خواست به طور کل پای دولت را از سینما کوتاه کند.

سایت مشاور فیلم: چنین تفکری را خود بهشتی هم داشت.

آقای پزشک: آرزوی بهشتی فرق می کند. بهشتی عاقلانه تر برخورد می کرد یعنی اجرایی تر بود.

آقای بهشتی با وجود حضور در شرکت توسعه فضای فرهنگی شهرداری، شخصاً با سینماگران مطرح آن دوره ارتباط داشت و همچنان نشست و گفتگو و گپ و... برقرار بود. وی پس از این که به میراث فرهنگی منتقل شد همچنان نسبت خود را با سینما حفظ نمود و از سینما نبرید. ارتباطشان  با سینماگران همچنان برقرار بود.

سایت مشاور فیلم: اگر برنامه های آقای بهشتی محقق می شد، خود ایشان هم صحبت و اصراری برای دولتی کردن سینما نداشت. در واقع قصد ایشان این بود که نقشه ای طراحی کند که پس از عملیاتی و اجرایی شدن آن و رسیدن به یک ثبات پایدار، سینما از اختیار دولت خارج شود و مردم خود از عهده کار خود برآیند..

آقای پزشک: تمثیل پدر و مادری است که منتظر تولد فرزندشانند. از آنجا که هر دو علاقمندند که هر چه زودتر پدر و مادر شوند تلاش می کنند که فرزندشان را پنج ماهه از شکم مادر بیرون بکشند. طبیعتاً مادر صدمه می خورد و بهترین آرزوی آنها یعنی فرزند نیز از دست می رود. منظور این است که فرق یک هنرمند با یک مدیر همین جاست. هنرمند عجول است و خواستار سرعت بخشی به انتظارات خواسته شده است؛ "زودتر بشود، تعطیل کنیم و... بروید خودتان بسازید و من حمایت می کنم". با چه چیز حمایت می کنید، اصلاً بودجه دولتی نمی خواهم. زمانی که من آمدم کل اعتبار معاونت سینمایی سه میلیارد تومان بود. با این مبلغ باید سینمای جوان، فارابی و مرکز گسترش را اداره می کردیم و...

در همان دوره قبل از اینکه من مریض بشوم اعتبار به 800/6 رسید. یعنی بودجه دولتی تعطیل است؟ مگر می شود چنین تصوری داشت... شما زمانی می توانید به کودک بگویید که روی پای خود بایستد که رشد بدنی داشته باشد. رشد فکری و ذهنی پیدا کرده باشد. تحصیلاتی به دست آورده باشد. در فضای آن زمان، خانه سینما، در فضای سیاسی دوره مقابله با آقای ضرغامی بود و بعدها وزیر شدن آقای مهاجرانی و آشنایی دیرینه ای که با آقای سیف الله داد داشت روند غیردولتی شدن سینما را سرعت بخشید. به نظرم نمی توان خیلی مستدل گفت که این موضوع باعث شد تا این روند شکل بگیرد. یک سری عوامل جانبی موثر بودند.

البته در دوره آقای بهشتی رویکرد وجود داشت. چون ایشان از معدود مدیرانی هستند که بیش از هشت سال در سمت خود باقی ماندند. از سال 62 تا 71 در جمهوری اسلامی این مدت در جایی ثابت ماندن خودش از معجزات است.

سایت مشاور فیلم: آقای پزشک شما به معاونت سینمایی منصوب شدید. با خود فکر می کردم که احتمالاً دوره تازه ای شروع شده و در خدمت آقای داد مشکلات تازه ای نمود پیدا کرد. چرا که آقای داد شخصیت خاصی داشت و نگاه ایشان از ویژگی های برخوردار بود که موجب التهاب فضا می شد. برنامه آقای پزشک در این دوره چیست؟

آقای پزشک: آقای داد خواستار تعطیلی و اضمحلال مراکزی چون فارابی بود. اما گرچه در همین اثنا هم روابط دوستی در کنار گفتگوها و حتی مشورت های بینابینی برقرار بود اما در واقع در این دوره فارابی کمترین نقش آفرینی را در سینما داشته است. در دوره آقای داد در واقع نقشی به فارابی داده نمی شد. منوچهر محمدی شاهد است... جلسات هفتگی خودم را داشتم. اصرار می کردند اما پاسخ من این بود که نمی روم. تا بالاخره پذیرفتم بلافاصله آقای بهشتی و دوستان دیگری را به عنوان مشاور در فارابی جمع کردم که مصادف با اواخر دوره من در فارابی بود. جلساتی شکل گرفت صحبت ها ضبط شد. متن گفتگوها باید در فارابی مانده باشد. هم و غم ما این بود که در چنین اوضاع و احوالی چه کار کنیم تا کمکی به سینما کرده باشیم. که محصول آن تولید چند فیلم و فیلم های تجربی بود و کارهایی از این دست صورت گرفت. آقای بهشتی هم جزء مشاوران بود. در واقع مخ مشاوران بود. آقای ارگانی هم می آمد ولی عمدتاً آقای بهشتی بود. بالاخره من نتوانستم ادامه بدهم و رفتم و موسسه فرهنگی و هنری سمع / ثمین را با مشارکت آقای منوچهر محمدی راه انداختم. قرار شد آن شرکتی که به نام آقای منوچهر محمدی بود کلاً کار سینمایی انجام دهد و کارهای فرهنگی و غیرسینمایی در شرکت من مستقر شود.

آقای سیف الله داد یک قهرمان صنف بود. از وجوه تمایز آقای داد کارگردان بودنش بود. آخرین فیلمش به نام بازمانده، فیلم وجیه و قابل اعتنایی بود همه ی این عوامل موقعیت ایشان را خاص تر می کرد. و باعث می شد وجوه مثبت ایشان نمود پررنگ تری یابد. داد صاحب نگاه خاصی بود. اینطور بگویم پاهایش روی زمین بود. همچنان که سرش بالای ابرها. دوست داشت پاهایش هم همان حول و حوش باشد، بالاتر از ابرها.

سایت مشاور فیلم: چه نیازی بود که شما شرکت را تأسیس کردید؟

آقای پزشک: بعد از 16 ـ 17 سال نفس کشیدن در این حوزه و با توجه به ارتباطاتی هم که داشتم، چون دیگر ارتباطات سندی و بازرگانی من قطع شده بود و تماس های حوزه اقتصادی و تحصیلی ام از دست رفته بود و اصولا کسی در این حوزه با من تماس نداشت و کاری انجام نمی شد. همه دوستان من در واقع در این حوزه (سینما) بودند.

فعالیت های این شرکت وسیع تر از سینما بود و طبیعی بود که من وارد این حوزه بشوم که البته باز این انتخاب من نبود. قبل از من آقای منوچهر محمدی مدیر کل اداره نظارت و ارزشیابی بود. او هم استعفا داد و کنار کشید. او نیز آدم حسابگری است و به مبانی مدیریتی اشراف دارد. در واقع، خودش هنرمند نیست. در کرج منزلی داشت که بنده را به آنجا دعوت کرد و پیشنهاد کار داد. ایده تاسیس و تاسیس شرکت فرادیس و سمع در آنجا شکل گرفت. در سمع من به عنوان مدیرعامل و او به عنوان هیأت رئیسه شرکت و در فرادیس او مدیرعامل و من هیأت رئیسه شدم.

کارهای سینمایی با آقای محمدی بود. مارمولک از طرف شرکت فرادیس تولید شده است. حدود دو سال من آنجا بودم و در همین حین من با آقای سیف الله داد رفاقت داشتم.

سایت مشاور فیلم: همزمان در فارابی هم بودید؟

آقای پزشک: نه من در این دوره از فارابی کناره گیری کردم و در دوره کناره گیری ام موسسه را تاسیس کردم. البته ارتباط خود را با  دوستان و همکاران پیشین داشتم بدون اینکه همکاری داشته باشم. پس از اینکه آقای مسجد جامعی کاندید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شدند به واسطه آشنایی و رفاقت دیرینه از من خواستند که مسئولیت سینمایی را عهده دار شوم. چندان رغبتی به این کار نداشتم چرا که من به سینما نمی رفتم. خود آقای مسجدجامعی هم با موضوع سینما و هم با عوامل سینما و تولید فیلم بیگانه بودند. ایشان به آدمی که امین ایشان باشند نیاز داشتند. در این دوره به عنوان یک مدیر وارد کار شدم و تا پیش از اینکه حنجره ام دچار مشکل شود در آن مدت دو سال و اندی اوضاع امور سینمایی سامان یافت و با اینکه چیز زیادی از مقوله سینما بر جای نمانده بود اما از آواراگی و بلاتکلیفی خارج شد.

آقای سیف الله داد یک قهرمان صنف بود. از وجوه تمایز آقای داد کارگردان بودنش بود. آخرین فیلمش به نام بازمانده، فیلم وجیه و قابل اعتنایی بود همه ی این عوامل موقعیت ایشان را خاص تر می کرد. و باعث می شد وجوه مثبت ایشان نمود پررنگ تری یابد.

سایت مشاور فیلم: پس دوره آقای داد تاییدی بود بر این دیدگاه شما که نیازی نیست رئیس بیمارستان خود پزشک باشد.

آقای پزشک: یقیناً من همچنان هم بر همین اعتقادم و عملاً هم موید چنین موضوعی هستیم.

سایت مشاور فیلم: مشکل با آقای ضرغامی چه بود؟

آقای پزشک: ضرغامی از جمله افرادی بود که می خواست سینما را به شیوه عقاید اتحاد جماهیر شوروی اداره کند. یعنی به اندازه کافی پول در اختیارشان باشد و نویسنده را دعوت کنند و به او سفارش نوشتن فیلمنامه خود را بدهند. به کارگردان و تهیه کننده می گفت برو و این فیلم را بساز. بعضی وقت ها فکر می کنیم که چرخ، جارو و تلفن را ما باید اختراع کنیم. از نوع اسلامی اش را هم باید اختراع کنیم. در حالی که این وسایل آن طرف اختراع شده و در دنیا جا افتاده و همه گیر شده اند.