نقد قواعد ایدئولوژیک رسانه ها
1.اخلاق رسانه ای را باید از دو موضع متفاوت، و البته مرتبط با یکدیگر،نگاه کرد: «اخلاق رسانه ای به عنوان یک واقعیت» و «اخلاق رسانه به عنوان یک آرمان». از منظر نخست ما از هست ها و چگونگی ها سخن می گوییم و از منظر دوم از بایدها و آرزوها و به تعبیر گیرتز (1973,Geertz) مرتبط با جهان بینی ، که عبارت باشد از«الگوهایی برای هستی». اخلاق رسانه ای با «الگوهایی از هستی» شکل می گیرد. مرز بین این دو بسیار مبهم است و بسیاری اوقات این دو یکی انگاشته می شوند.
به
هر تقدیر،شیوه های عمل پذیرفته شده و رایج در یک صنف و جماعت -که توافق می کنیم آن
ها را اجمالا اصحاب رسانه بنامیم-، اخلاق رسانه ای است. این شیوه ها در عمل مرکب
اند از همان دو بخش: آن چه عمل می شود و آن چه بناست یا باید عمل شود. «اخلاق
رسانه ای»عبارت است از سبکی از زندگی، و راه هایی نسبتا ثابت و در عین حال انعطاف
پذیر برای مواجهه با شرایط متلونی که اصحاب رسانه با آن درگیرند. این راه ها،
مجموعه ای از بایدها و نبایدها هستند که نگرش اصحاب رسانه به هستی را تشکیل می
دهند و خود مرتبط از جهان بینی این افراد، یعنی «الگوهایی برای هستی» است که در
اختیار این گروه قرار می دهد. «اخلاق رسانه ای» یادآور اخلاق صنفی در تعبیری
دورکیمی نیز هست.
اخلاق رسانه ای را باید
از دو موضع متفاوت، و البته مرتبط با یکدیگر،نگاه کرد:«اخلاق رسانه ای به عنوان یک
واقعیت»و«اخلاق رسانه به عنوان یک آرمان».از منظر نخست ما از هست ها و چگونگی ها
سخن می گوییم و از منظر دوم از بایدها و آرزوها
کارکرد اصلی این نظام
اخلاقی تنظیم ارتباط اعضای صنف با خود، یکدیگر، و جامعه است. در هر صنف معیارها،
رفتارها، ارزش ها، هنجارها و ضوابط حرفه ای کمک می کنند تا اخلاق خاصی شکل بگیرد.
این نظام اخلاقی از سویی موجب اجتماعی شدن تازه واردان و از سویی سبب همنوایی
اعضای صنف با جامعه می شود. تعبیری که ما از اخلاق رسانه ای داریم، شدیدا به تعبیر
ما از«عمل رسانه ای»وابسته است. به دلایل تاریخی رسانه با اندیشه و پروژه«روشنگری»
(Englishtenment) همراه و همنشین بوده است. متاثر از اندیشه
روشنگری معمولا عمل رسانه ای عملی روشنفکرانه و عقلانی (rational) تلقی می شود.
اسطوره
بنیادین در این تلقی، خواه صورتی محافظه کارانه -به معنای مراقبت از وضع موجود- و
خواه خصلتی دگراندیش -به معنای هواداری از تغییر در نظم موجود- داشته باشد، اسطوره
«واقعیت» است. اخلاق رسانه ای از این منظر ناظر بر تضمین صحت کشف و انتقال واقعیت
است و بیشتر در این باره خواهد بود که «واقعیت» چگونه کشف، و
چگونه در قالب واحدهای «اطلاعات» به مخاطب منتقل شود (و متاثر از اندیشه روشنگری)
تا ذهن او را منور سازد. ملاحظه ای جدی در بحث از اخلاق رسانه ای وابستگی آن به
زمینه های اجتماعی و فرهنگی خاص است. ما چیزی به اسم اخلاق رسانه ای در خارج از
زمینه های اجتماعی و فرهنگی خاص نداریم. به همین سبب است که باید از اخلاق های
رسانه ای صحبت کنیم.
به تعبیر دیگر، سخن گفتن از اخلاق رسانه ای، سخن گفتن از یک مفهوم کلی است و تا زمانی که آن را در زمان و مکان معین مورد مداقه قرار ندهیم به نتیجه عینی خاصی نمی توانیم برسیم به گمان من مساله اصلی در بخش دوم پرسش شما در نظر گرفته نشدن مساله فوق الذکر (مساله اخلاق های رسانه ای و نه اخلاق رسانه ای واحد، عینی و واقعی) است. اخلاق رسانه ای به گونه ای که در مهد شکل گیری آن و در حوزه های مختلف جغرافیایی شکل گرفت با تاخیر وارد ایران شد.
گرته برداری ها، بی خبری از مبانی اندیشگی، و ناآگاهی از ارتباط خلقیات و آرمان های اصحاب رسانه در محیطهای مختلف با شرایط اجتماعی و فرهنگی ای که آن افراد را در خود جای داده، و بسیاری چیزهای دیگر ملغمه ای را ساخت که امروز شاهدیم. ما خود چیزهایی بر آن چه وارد کردیم افزوده و چیزهایی از آن کاسته ایم.
اموری
در جامعه ما موضوعیت نداشته اند و لذا در منظومه اخلاق رسانه ای ما جای ندارند،
مثل حق مولف، و ارزش هایی، بخصوص در سالیان پس از انقلاب، در جامعه ما جاری بوده
است که اساسا ربطی به خصلت های بنیادین اخلاق رسانه ای وارداتی ندارد، مثلا اعتقاد
به ارزش قلم و آن چه می نگارد.
2.این
که رسانه ها رکن چهارم دموکراسی اند و این که برخاسته از، و نیز مقوم دموکراسی و
آزادی بیان هستند، از همان گمانه های متاثر از پروژه روشنگری است.
کارکرد اصلی این نظام
اخلاقی تنظیم ارتباط اعضای صنف با خود،یکدیگر،و جامعه است
در واقع رسانه ها می توانند به گسترش آزادی کمک کنند اما الزاما چنین نمی کنند. رسانه های فاشیست ها، نظام کمونیستی حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی، یا رسانه های دیکتاتورهای آمریکایی چه کمکی به رشد آزادی کردند. از سوی دیگر رسانه های عمده به اصطلاح دنیای آزاد با خلق یک وهم آباد رسانه ای در جهت حفظ نظام کنونی قدرت حرکت می کنند، نظامی که عند الاقتضاء به نام دموکراسی به افغانستان و عراق لشکرکشی می کند. باید این را باور داشته باشیم که آزادی و دموکراسی یک نسخه واحد جهانشمول ندارند و چیزی نیستند که در خارج از ذهن ما واقعیتی عینی داشته باشند.
انواع گوناگونی از دموکراسی و آزادی وجود دارد که متناسب با شرایط اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، و اقتصادی شکل می گیرند. ما نیز از این قاعده مستثنی نیستیم و شرایط خود را داریم. به عنوان مثال اگر اصحاب رسانه در محیطهای دیگر با سهولت بیشتری می توانسته اند به عنوان راهبران فکری جامعه عمل کنند و با جمع آوری و نشر«اطلاعات» به معنای واحدهای دانش بی طرف و عینی، باعث شکل گیری آگاهی و جلب مشارکت مخاطبان در توسعه جامعه شوند، شرایط در جامعه ما متفاوت است. برای رسیدن به الگوی بومی از دموکراسی و آزادی، ما به راهکارهای بومی برای تعریف نقش اصحاب رسانه نیاز داریم.
2.همان طور که پیشتر گفتم تعبیری که ما از اخلاق رسانه ای داریم، شدیدا به تعبیر ما به «عمل رسانه ای» و نیز محیط اجتماعی-فرهنگی ای که در آن به سر می بریم وابسته است. اگر الگوی ذهنی ما از اخلاق رسانه ای برگرفته از مدرنیته و روشنگری باشد، سه موضوع برشمرده در سوال شما ارتباطی متقابل و متعامل باهم خواهند داشت به این نحو که اخلاق رسانه ای سبکی از عمل و مهم تر از آن، سبکی از زندگی است که قاعدتا باید برآمده و مروج آن نوع دموکراسی و آزادی باشد که در جامعه مورد بحث جاری است. اگر اندیشه دموکراسی و آزادی و به تبع آن عمل رسانه ای امری وارداتی باشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در پاسخ به پرسش کلی شما باید پاسخی کلی بدهم و آن این که اخلاق رسانه ای در هر جامعه در تناسب با دموکراسی و آزادی بیان همان جامعه قابل فهم خواهد بود.
بدون دانستن این که اخلاق معمول رسانه ای در یک جامعه چیست، نمی توانیم برای خدشه دار شدن دموکراسی یا آزادی نگران شویم. این نگرانی یا خرسندی زمانی معنادار است که ما الگوی مشخص و جهانشمولی برای آزادی و دموکراسی در ذهن داشته باشیم. این همان جهان بینی ای می شود که گیرتز به آن اشاره دارد: «الگویی برای هست».
اخلاق رسانه ای الگویی از هستی چنان که هست، ارائه می کند و تکلیف پیروان خود را در مواجهه با این جهان روشن می کند. جهان بینی رسانه ای کاستی ها و حرمان ها و نقصان ها و آمال را توجیه می کند. پرسش این است که کدام بخش از این نظام اخلاقی و آن جهان بینی جهانشمول، فراتاریخ و مستقل از شرایط است؟ به گمان من این بخش خیلی گسترده نیست. قواعد اخلاقی اصحاب رسانه در کشورهای مختلف، حتی در صورت شباهت ظاهری، معنایی کاملا یکسان ندارند. مراعات حقوق مردم در هر جامعه به شیوه ای خاص معنا می شود.
گفتنِ آن چه از نظر یک خبرنگار واقعیت محض است، با گفتنِ آن چه که از نظر سردبیر باید گفته شود یکسان نیست. کلام آخر این که بدون داشتن تعبیر ایدئولوژیک و فراتاریخ از دموکراسی و آزادی بیان، نمی توان از آن به عنوان معیاری برای نقد اخلاق عملی اصحاب رسانه استفاده کرد.
4.پیشفرض مستتر در پرسش شما این است که رسانه ها در عمق بخشیدن دموکراسی در میان مردم ما موثر بوده است و بر این اساس شما می خواهید اندازه آن را معلوم کنید! اول باید پرسید کدام دموکراسی یا دموکراسی در چه سطحی؟ در سطح اذهان یا در عمل؟ منظور آماده سازی ذهنی مخاطبان برای آرمان های دموکراتیک است. آیا واداشتن قدرت های حاکم به اتخاذ رفتارهای دموکراتیک و یا نظارت بر تداوم رفتارهای دموکراتیک؟ این که رسانه ها توانسته اند زمینه ساز یا توجیه گر اقدامات دموکراتیک یا غیر دموکراتیک باشند،محل تردید نیست. اگر یکی از تعابیر ما از دموکراسی موردنظر در سوال شما تغییر نظام اجتماعی-سیاسی و فرهنگ جامعه باشد، پاسخ اجمالی «تا اندازه ای» خواهد بود. رسانه ها قواعد ایدئولوژیک تکنولوژی خود را به مخاطبان منتقل می کنند. در این تردیدی نیست. یکی از دشواری هایی که در بهره گیری از فرم های متفاوت رسانه ای وجود دارد همین است: ما چگونه باید با ایدئولوژی این فرم های متفاوت کنار بیاییم؟ مثلا به نظر بسیاری از محققان فرم «ویدیو کلیپ» برخاسته از و مروج «مصرف گرایی» است.
فرض بر این است که استفاده از این فرم می تواند به توسعه آن ایدئولوژی کمک کند و این ایدئولوژی تا اندازه ای می تواند نظام های سنتی را دچار تحول کند. ارزیابی این که این تعبیر تا چه اندازه ممکن است به دموکراتیک شدن جامعه منتهی شود، کار چندان ساده ای نیست. مثال دیگر می تواند نقش فرهنگ انگلوساکسون در شکل بخشی به شیوه های خبررسانی اشاره کرد. اساسا شیوه های خبررسانی متناسب با ساختار و مطلوبات مستتر در زبان انگلیسی است. درحالی که در بسیاری از فرهنگ ها و زبان های غیر انگلوساکسون عادت بر این است که در اطراف یک موضوع و نه مستقیما از آن موضوع و آن هم در قالب جملات مطول سخن گفته شود، در زبان انگلیسی عکس این شیوه مطلوب است. گفته می شود این شیوه اخیر به تفکر منطقی و«علمی»نزدیک تر است، همان شیوه ای که گفته می شود به دموکراسی و فرهنگ جهانی (global culture) نزدیکتر است. با این قبیل استدلالات می توان به نقش بالقوه و بنیادین رسانه ها در تغییر فرهنگی اشاره کرد. اما کماکان برآنم که میزان تاثیرگذاری باید با توجه به زمینه های خاص و رسانه های معین سنجیده شود.
5.ترویج
یا عدم ترویج دین توسط رسانه ها تابعی از ایدئولوژی رسانه ای است و ربط مستقیمی به
خصوصی یا دولتی بودن آن ها ندارد. یک رسانه خصوصی می تواند به رغم یا موافقت با
سیاست های یک دولت و البته در چارچوب قوانین به نشر یا عدم طرح دین اقدام کند. یک
رسانه دولتی هم می تواند مطابق سیاست های دولت دین را ترویج یا از طرح آن خودداری
کند. «دین دولتی» بداهتا رنگی از سیاست دارد و در بررسی «دین
دولتی/رسانه ای شده» نباید این نسبت (با قدرت) نادیده گرفته شود. مسامحتا می توان
گفت که رسانه ها یا «عقاید» و یا «آداب» دینی را طرح و ترویج می کنند. این هر دو نمی
تواند بی ارتباط با ایدئولوژی مالکان رسانه، و آیین های سیاسی اعمال قدرت باشد. بدیهی است نمی توان
تاثیر قدرت را در توسعه آداب ها و مخاطبان را در وضعگیری در مقابل آیینی سازی
افراطی نادیده انگاشت. این احتمال کاملا وجود دارد که مخاطبان، ترویج دین از طریق
رسانه دولتی را با این قبیل پیشداوری ها تفسیر کنند: ترویج دین توسط رسانه های
دولتی متضمن مشروعیت دولت خواهد بود.
در واقع رسانه ها می
توانند به گسترش آزادی کمک کنند اما الزاما چنین نمی کنند. از سوی دیگر رسانه های
عمده به اصطلاح دنیای آزاد با خلق یک وهم آباد رسانه ای در جهت حفظ نظام کنونی
قدرت حرکت می کنند
6.در حد حوصله این نوشتار می خواهم بر سه نکته تاکید کنم: اول این که تکنیک های رسانه ای تا چه اندازه می تواند ما را به تربیت دینی نزدیک یا از آن دور کند. انسان بهره مند از علم به واسطه کاربرد فنون (تکنیک ها) تلاش می کند تا بر طبیعت چیره شود تا به هستی خود چنان شکلی بدهد که از دشواریهای زندگی رهایی یابد و محیط خود را به صورتی سازگار با سلیقه اش درآورد. اینکه طبیعت بر اثر فن (تکنیک) به چه صورتی درمی آید؟ و عمل فنی انسانی، چگونه در خود انسان اثر می بخشد؟ و به عبارت دیگر نحوه کار آدمی و نحوه سازمانی که آدمی برای کار خود پدید می آورد، و نحوه شکل دادن به محیط، چگونه خود آدمی را دگرگون می سازد؟، خود پایه ای برای تاریخ است. این موضوع را فیلسوفانی چون کارل یاسپرس بخوبی طرح کرده اند. در این زمینه پرسش اصلی این خواهد بود که تکنیک های رسانه ای تا چه اندازه می توانند ما را به درک متقابل از دین و ترویج دین رهنمون شوند؟ اگر سیطره بر طبیعت زمینه شکل گیری تکنیک ها باشد، ما از موضع دینی تا چه اندازه می توانیم از این نقطه عزیمت حرکت کنیم؟ آیا اساسا انتقال «واحدهای اطلاعات» و حتی انتقال دانش دینی را می توان معادل ترویج دینی دانست. آیا آغشته شدن مطالب دینی با گرایش ها و سوگیری های سیاسی رسانه (که می دانیم گریز از آن ها چندان ساده نیست) چه عواقبی به دنبال خواهد داشت؟ نکته دوم اشاره به جنبه های آیینی دین است. این واقعیت است که هر دولتی ناگزیر از آن است که شهروندان خود را در فرآیندی از آیینی شدن وارد کند و باید «ذهن» و «جسم» آن ها آیینی سازد. در شرایطی چون جامعه ما که در آن، دین سهم تعیین کننده در زندگی مردم دارد، خطری وجود دارد که مختصرا آن را افراط در آیینی سازی (over-ritualization) می نامیم. افراط در آیینی کردن جامعه را می توان خلط بین اخلاق و جهان بینی دانست. احتمالا نتوان تمام آن چه در جهان بینی دینی پسندیده است به یکباره محقق کرد.
نکته آخر این که از آن جا اخلاق رسانه ای اساسا وابسته به محیط فرهنگی و جغرافیایی آن است، نه تنها نباید نقش اخلاق عام اسلامی را در تنسیق و سامانبخشی به آن نادیده گرفت، بلکه برعکس، باید از موضع بازنگرانه به آن چه اخلاق رسانه ای خوانده می شود نگریست. یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی طرز معامله حضرت امام خمینی با رسانه های مدرن بود. حضرت ایشان مثلا تلویزیون را دانشگاه خواند. اطلاق نام دانشگاه از سوی آن بزرگوار نکته ظریفی است که فکر می کنم باید مورد مداقه جدی قرار گیرد. اجمالا به نظر می رسد که ایشان به نوعی جایگاه و نقش اجتماعی را با این تعبیر تعریف کردند و سهمی برای رسانه قائل شدند، سهمی در تعلیم و تربیت، همان که نقش انبیاء است. این موضوع ضرورت بازنگری در اخلاق رسانه ای و ضرورت نزدیک کردن آن به اخلاق دینی را یادآور می شود.